آبلوموف

و نوکرش زاخار

اوصاف تو

+ ۱۳۹۲/۱/۱۱ | ۱۷:۰۰ | رحیم فلاحتی
آغوش تو ســـر سبزی جنگل به بهـــاران عطـــــر نفست مـــژده ز یاد خـوش یاران با این همه اوصاف که از روح تو جاریست دیگر چه نیــــازی به غــــم و بارش بـاران

بانگ کن تا ترا حلوا دهم !

+ ۱۳۹۲/۱/۱۰ | ۲۰:۲۷ | رحیم فلاحتی
شنودم که روزی شبلی رحمه الله علیه در مسجدی شد تا دو رکعت نماز بگزارد و زمانی برآساید . در مسجد کودکان دبیرستان بودند ؛ اتفاق را وقت نان خوردن کودکان بود و دو کودک به نزدیک شبلی رحمه الله علیه نشسته بودند ، یکی پسر منعمی بود و یکی پسر درویشی و دو زنبیل نهاده بودند ؛ در زنبیل پسر منعم نان و حلوا بود و در زنبیل پسر درویش نان تهی . پسر منعم نان و حلوا می خورد و پسر درویش از وی حلوا همی خواست . پسر منعم گفت : اگر ترا پاره ی حلوا بدهم تو سگ من باشی ؟ گفت : باشم . گفت : بانگ کن تا ترا حلوا بدهم . آن بیچاره بانگ سگ همی کرد و پسر منعم حلوا به وی همی داد . چند کرت هم چنین بکرد و شیخ در ایشان نظاره می کرد و می گریست . مریدان گفتند : ای شیخ ترا چه رسید که گریان شدی ؟ گفت : نگاه کنید که طامعی و بی قناعتی به مردم چه می کند ؛ چه بودی اگر آن کودک به نان خشک تهی خود قانع بودی و طمع حلوای آن کودک نکردی ؟ تا وی را سگ همچون خودی نبایستی بود . بر گرفته از : قابوسنامهنقاشی از : Briton Riviere 1840-1920www.liverpoolmuseums.org.uk

زنده خورده شدن

+ ۱۳۹۲/۱/۶ | ۱۰:۳۲ | رحیم فلاحتی
آدم ها همواره تشنه ی قدرت بوده اند و برای دست یابی به ارکان آن سعی و تلاش بسیار کرده اند . گاه موفق بوده اند و گاه متحمل شکست و مرگ درد ناکی شده اند . البته بوده اند کسانی هم به دلیل نزدیکی به قدرت های مستبد به خاطر سوءظن دچار شکنجه شده و عذاب کشیده و گاه سر بی گناهشان بالای دار رفته است . عباسقلی غفاری فرد در کتاب " تاریخ سخت کشی " به گونه هایی از شیوه های کشتار مغضوبین و گناهکاران اشاره کرده است . با نگاهی به این اعمال وحشیانه گاه متصور می شود حکام مستبد به بهانه ی زهر چشم گرفتن از اطرافیان به دنبال نوعی لذت جویی هم بوده اند . بخشی از این کتاب را با هم می خوانیم :  « شاه عباس اول صفوی گروهی دژخیم داشت که به آنها چیگ یین می گفتند . در زبان ترکی چیگ یا چی به معنی خام و گوشت خام است و یین به معنی خورنده می باشد . چون این دو واژه در کنار یکدیگر بیاید ، به معنی خام خور یا گوشت خام خور خواهد بود . گروهی از این خام خورها یا زنده خواران زیر فرمان ملک بیگ اصفهانی جارچی باشی به سر می بردند و برای مجازات وحشیانه ی گناهکاران آماده بودند . همین که فرمان مجازات از سوی شاه داده می شد ، آنها گناهکار را از یکدیگر می ربودند و بینی و گوش او را به دندان کنده و می خوردند . همچنین ، دیگر اندام های او را به دندان جدا کرده و می خوردند تا گناهکار جان سپارد . این گروه جامه ی ویژه ی خود را داشتند و برای اینکه شناخته شوند تاج های بی عمامه ی کلفت و دراز به اندازه ی یک زرع بر سر می گذاشتند و اطراف آن را با تاغ های پر کلنگ و بوم می آراستند . بیشتر آنها مردمان تنومند و زشت و بلند بالا بودند ...»   برگرفته از : تاریخ سخت کشی ، عباسقلی غفاری فرد ، انتشارات نگاه تهران 1389

گرسنه

+ ۱۳۹۲/۱/۴ | ۲۰:۱۳ | رحیم فلاحتی
چند روزی که گذشت با رمان " گرسنه " نوشته ی کنوت هامسون نروژی دست به گریبان بودم . وقتی می گویم دست به گریبان یعنی به معنای واقعی آن . حتی وقتی الان که کتاب را به پایان رسانده ام هنوز راوی اول شخص دست از سرم برنمی دارد . هامسون درد فقر و گرسنگی را چنان در دل کلمات جا داده که خواننده در همدردی و جاهایی همذات پنداری با راوی راه گریزی پیدا نمی کند .   از این کتاب با همه ی تلخی اش لذت بردم .این کتاب با ترجمه ی خوب احمد گلشیری توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است .« دردسرهام روز به روز بیشتر می شد . حالا دیگه به اون جا رسیده بود که هیچ چیزی برام نمونده بود ، حتی یه شونه نداشتم موهامو شونه کنم ؛ یه کتاب نداشتم وقتی نومیدی به سراغم می اومد مونسم باشه . سرتاسر تابستونو یا تو قبرستون ها یا پارک های نزدیک کاخ می گرفتم می نشستم به این خیال که مقاله ای برای روزنامه ها بنویسم . ... »

آرزو

+ ۱۳۹۲/۱/۳ | ۲۰:۳۲ | رحیم فلاحتی
به جان ، جوشم که جویای تو باشم خســـــی بر مـــوج دریـــای تو باشم تمـــــــام آرزوهـــــــای مــنی ، کاش یکی از آرزوهـــــــــای تو باشـــــــم ! محمد رضا شفیعی کدکنی

سفرنامه ی باران

+ ۱۳۹۲/۱/۳ | ۲۰:۲۳ | رحیم فلاحتی
آخرین برگ سفرنامه ی باران ،                                     این است : که زمین چرکین است . محمد رضا شفیعی کدکنی ( م . سرشک ) در جستجوی نیشابور ، مجتبی بشر دوست، نشر ثالث ، تهران 1379

سترون

+ ۱۳۹۲/۱/۲ | ۱۰:۳۷ | رحیم فلاحتی
آه در باغ بی درختی ما این تبر را به جای گل که نشاند ؟!چه تبر ؟ اژدهایی از دوزخ که به هر سو دوید و ریشه دواند بشنو از من که این سترونِ شوم تا ابد بی بهار خواهد ماند هیچ گُل از برش نخواهد رُست هیچ بلبل بر او نخواهد خواند .ه . ا . سایه ، سیاه مشق ،نشر کارنامه ، تهران 1378 عکس از : jobs.aol.com

مرا دریاب !

+ ۱۳۹۲/۱/۱ | ۲۲:۰۴ | رحیم فلاحتی
مزرعه در دور دست . من کمی آن سو تر . تو کجایی ؟ در یاد من . مزرعه در باد می رقصـد . گل های آفتــــــابگردان با لبخند بر حاشیه ی مزرعه با قامتی راست ایستاده اند . ذرت ها در کنارشان عبوس ریش های پرپشت خود را می خارانند .    دخترک سطل به دست در میان بوته های خیار نشسته است . دست هایش برگ های پراکنده بر روی زمین را نوازش می کند و زمین مهربانانه هدیه اش می دهد . دخترک خیارهایی را که گل های ریز زرد به سر دارند درون ســطل می ریزد . من دست های او را می نگرم و از خود می پرسـم : « من به چه کار آمده ام ؟ کاری درخور هدیه مرا نیست .»                                          من به چه کار آمده ام ؟به چه کار آمده ام ؟ ... آمده ام ... نقاشی برگرفته از :  www.art1painting.com

این جا چه کار می کرد ؟!

+ ۱۳۹۱/۱۲/۳۰ | ۲۲:۲۷ | رحیم فلاحتی
شروع می کنم به نوشتن . یادم می افتد که نماز نخوانده ام ، شعر نگفته ام . امروز تولد پسرم است و برای او هدیه نگرفته ام . مجلس ختمی بوده که شرکت نکرده ام . گل های گلدانِ لب حوض را آب نداده ام . علف های هرز باغچه را وجین نکرده ام . توپ بچه های محل از دیروز توی حیاط افتاده که به آنها نداده ام . قرص اعصابم را نخورده ام .آب دستشویی را درست نبسته ام . امشب سریال سربداران را ندیده ام . تیم شهرمان بازی را واگذار کرده و من ناخواسته هورا کشیده ام .      آمدم و آمدم ! ماشین ذهنم آتش گرفت . هول کردم . از صندوق عقب بطری نوشابه ای را که تانصف آب درون آن بود را پاشیدم سمت آتش .    شعله دوچندان شد و زبانه کشید . ماشین ذهنم سوخت و خاکستر شد .بطری هنوز در دستانم بود . دســتانم را بوئیدم . بوی نفت می دادند . چه ســــاده انگاشته بودم ! قرار بود نفت بر سر سفره هایمان باشد ! این جا چه کار می کرد ؟!

سال نو مبارک !

+ ۱۳۹۱/۱۲/۲۹ | ۱۰:۴۰ | رحیم فلاحتی
سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک ! سال نو مبارک !        نقاشی از : www.hdtabletwallpapers.com
آبلوموف
آبلوموف
« صدای همهمه می آید
و من مخاطب تنهای بادهای جهانم »

سهراب سپهری


« دانایان ناموختگانند
آموختگان، ندانند »

لائو دزو
آرشیو