آبلوموف

و نوکرش زاخار

راوی : دخترِ باد

+ ۱۳۹۶/۲/۵ | ۱۴:۲۲ | رحیم فلاحتی

امروز دخترِ باد

تاکید می کنم : دخترِ باد

همراه با موج موجِ خزر

با من روایت هزار عشق نافرجام کرد.

غمی بزرگ و شیرین

همراه هر روایت بود

و من سراپا گوش.

پایان هر روایت

آغاز عاشقانه ای دیگر بود

و رفته رفته

بر سیاهی آسمان می افزود

ومن که لبریز عاشقانه های مکرر بودم

باریدم

در حالیکه جهان همه می بارید

و این بار پس از دختر باد

موج موج خزر زبان گشود :

« تو را سرانجامی غیر از عشق نا فرجام نیست »

انگار پرسشی داشت !

+ ۱۳۹۶/۲/۲ | ۰۱:۵۸ | رحیم فلاحتی

  پرسشی داشت . شیشه را دادم پایین .

ـ  بفرمایید :

ـ  شما یِ گربه این اطراف ندید ؟

نگاهی به چهره ی نگران و آشفته ی مرد جوان انداختم و گفتم : " نه! من همین الان اومدم تو کوچه "  و لحظه ای بعد وقتی استارت زدم و آماده حرکت شدم هرچه چشم گرداندم نه اثری از مرد پیدا بود و نه ردی از خیل بیشمارِ گربه های ولگرد محل که همیشه این وقت عصر مشغول پاره کردن کیسه های زباله بودند ...

آبلوموف
آبلوموف
« صدای همهمه می آید
و من مخاطب تنهای بادهای جهانم »

سهراب سپهری


« دانایان ناموختگانند
آموختگان، ندانند »

لائو دزو
آرشیو