آبلوموف

و نوکرش زاخار

زمزمه ...

+ ۱۳۹۵/۱۰/۲۶ | ۲۳:۲۴ | رحیم فلاحتی

  دنیا جای عجیبی ست . بخصوص برای ما آدم هایی که برنامه ی درست و حسابی برای زندگی مان نداریم و به قول معروف یلخی ( آبلومویسمی ) زندگی می کنیم. آنقدر عجیب که گاه کارمان به جایی و راهی می کشد که خودمان هم دچار بهت و تعجب می شویم و با تردید می پرسیم : ما کجا اینجا کجا ؟!

  الان من جایی ایستاده ام که شاید باید خیلی پیشتر از این در این راه قدم می گذاشتم و ادامه اش می دادم. اما مُدام بیراهه رفته ام. بیراهه و بیراهه ... 

  دوباره از صفر شروع کرده ام و افقی نامعلوم پیش رویم است. اما هنوز کتاب هایم با من هستند ....

خوابیم ؟ آیا ما خوابیم ؟!!

+ ۱۳۹۵/۱۰/۲۲ | ۰۰:۰۳ | رحیم فلاحتی

بزرگ مردا که تو بودی !

چه بازی ها که با نام و نشانت می کنند !

افسوس!

آبلوموف
آبلوموف
« صدای همهمه می آید
و من مخاطب تنهای بادهای جهانم »

سهراب سپهری


« دانایان ناموختگانند
آموختگان، ندانند »

لائو دزو
آرشیو