آبلوموف

و نوکرش زاخار

زاویه ای تازه

+ ۱۳۹۷/۱۱/۲۷ | ۲۱:۲۵ | رحیم فلاحتی

شیراز - دیوار مشبک

 

  به این فکر می کنم آخرین کتابی که خوانده ام چه بود. کمی زمان می برد . و یادم می آید . کتابی بود در مورد چگونه نوشتن از فیلم هایی که می بینیم . اطلاعات مفیدی داشت . البته نیاز به تمرین و دقت و تمرکز در مورد چگونگی  تماشای آثاری است که تماشا می کنیم .,وچه دلچسب می شود با زوایای تازه دیدن ...

عکس از : رحیم فلاحتی 

تبی از نوع دیگر

+ ۱۳۹۷/۱۱/۲۵ | ۲۱:۴۴ | رحیم فلاحتی

  از پارسال که روزگارم به هم ریخت، به هذیان و تب هایم یکی دیگر هم اضافه شد. و این آخری که مثل مالاریا سال ها با من و در خونم بود تب عکاسی بود که حالا امانم را بریده . باعث شده متلک بشنوم . دوربینم را بقاپند و گلاویز شدن و شنیدن ناله و نفرین از متکدی های زن مترو که خیال کرده اند از آنها فیلم برمی دارم برای نهاد یا ارگانی . با همه ی مشقت هایی که عکاسی دارد اما دنیای شیرینی است ثبت لحظه ها . ثبت آدم ها و چهره های متفاوت شان و حتی رفتارشان در معابر عمومی. و در تنهایی کنکاش کردن بر روی خطوط چهره و حالت های صورت شان .

  اگر روزی به عکاسی خیابانی برخوردید از او نهراسید  . دوستانه برخورد کنید ! و حتی می توانید از او بخواهید نسخه ای از عکس تان را برای تان ایمیل یا تلگرام کند.

خانه ی همسایه

+ ۱۳۹۷/۱۱/۲۴ | ۲۰:۲۴ | رحیم فلاحتی

 

 

  امروز به این هایکو برخوردم و فهمیدم معنی " کم گوی و گزیده گوی چون دُر " چقدر زیبا و دوست داشتنی می تواند باشد و من به نوبه ی خود در نوشته هایم چقدر حرف اضافه زده و می زنم . 

نه، نه به خانه ی من

آن ناشناس چتر در دست

رفت به خانه ی همسایه ی من .

    و نشستم به بازی خیال . چک چک باران . پنجره ای بخار گرفته و چشم انتظاری ...

+ عکس از : رحیم فلاحتی

مکان: خانه ی هنرمندان ، تهران

حاصلی نخواهم داشت

+ ۱۳۹۷/۱۱/۲۴ | ۱۴:۲۴ | رحیم فلاحتی

  یک ساعت درراهم. همان ابتدای صبح چشم که باز می کنم شیپور جنگ نواخته می شود.جنگ خونریزی نیست. جنگ افکار و اندیشه هاست . زشت و زیبا. تلخ وشیرین . می سازم و خراب می کنم . می برم و می دوزم .

  مدت زمان زیادی است که طرح هایی در سرم رژه می روند اما هنوز روی کاغذ نیامده اند. سبک وسنگین شان می کنم . مزه مزه می کنم شان و دوباره گوشه ای خاک می خورند. 

  زمان زیادی از دست داده ام . باید کارها سر و شکل بدهم . اگر به همین منوال پیش بروم حاصلی نخواهم داشت . حاصلی نخواهم داشت ...

  

عروسک فروش مترو

+ ۱۳۹۷/۱۱/۲۲ | ۲۰:۰۲ | رحیم فلاحتی

+ شاید اونی که اون پشت ایستاده من باشم.نه به عنوان فروشنده، بلکه به عنوان یکی از شخصیت ها . شما کدوم یکی از این ها هستید ؟

چهل تکه ی غریب

+ ۱۳۹۷/۱۱/۲۱ | ۲۲:۲۱ | رحیم فلاحتی

توپ پاره - واوان

+ از این پس آبلوموف عکس هایی از گوشه و کنار شهر و آدم ها در وبلاگ قاب خواهد کرد. ممنون خواهم شد نظرات و احساس تان را در مورد عکس ها بدانم !

الله اکبر ! هزار الله اکبر

+ ۱۳۹۷/۱۱/۲۱ | ۲۱:۴۴ | رحیم فلاحتی

   صداهایی می آید از گوشه و کنار شهر . صداهایی که نمی فهمم شان . اینکه بعد از قریب به نیم قرن که رو به تباهی هستیم یک عده هنوز برای این وضعیتی که در آن گرفتار آمده ایم به شادی ندای الله اکبر سر دهند جای سوال و تعجب و هزار ویک اما اگر دارد . الله اکبرمان به کدامین دستاورد است ؟ به فقر ؟به فساد ؟ به دزدی ها و بی کفایتی ها ؟ به سلاطینی که در جامعه ی اسلامی پرورانده ایم ؟ به سلطان دلار ؟ به سلطان سکه و مرغ ؟ به سلطان قیر ... الله اکبر!  هزار الله اکبر ! ...

آبلوموف
آبلوموف
« صدای همهمه می آید
و من مخاطب تنهای بادهای جهانم »

سهراب سپهری


« دانایان ناموختگانند
آموختگان، ندانند »

لائو دزو
آرشیو