آبلوموف

و نوکرش زاخار

کاشتن اطلاعات در گفتگو

+ ۱۳۹۸/۸/۲۲ | ۱۰:۱۵ | رحیم فلاحتی

   

  باد سرد پیشانی و صورتم را کرخ کرده بود. رو به باد قدم می زدم راه فراری نبود.نزدیک ایستگاه بودم. حرکتی کنار درختچه ی پارک مجاور خیابان، توجه ام را جلب کرد. گمان کردم کارتن خوابی ست که از زور سرما به خود می پیچد ، اما بیشتر که دقیق شدم مردی دیدم در حال نماز . به چمن و گیاهان رکوع و سجود می کرد و من نمی توانستم سن و سالش را تشخیص دهم. در اطراف چشم گرداندم . وسیله ای ندیدم که بتوانم بیشتر در موردش حدس و گمانم را شاخ و بال بدهم. نه موتوری بود و نه اتومبیلی که خیال کنم راننده ای بوده که دمی توقف کرده تا نماز اول وقت بخواند. و هنوز پس از ساعت ها به رازو نیازش با چمن ها و درختچه های سبز فکر می کنم . فکر می کنم اگر عصر بخواهم از میان پارک عبور کنم ، حق ندارم چمن ها را لگد کنم . نه ! نباید به هیچ وجه چمن ها  و سبزه ها را لگد کنم .

***********

  وقتی منظور نویسنده از گفتگو صحبت دو طرفه نبوده و قصد ارائه ی اطلاعات باشد، گفتگو دیگر باورکردنی نخواهد بود. چرا که خواننده و مخاطب ما گفتگوها را نمی شنود و به سمت جمع آوری طلاعات سوق داده می شود.

  مثال: زن و شوهر در اتاق نشیمن هستند. شوهر نگران و مضطرب است. می خواهد اعتراف وحشتناکی بکند. دست هایش را به هم می فشرد و می گوید : « مژده می خواهم اعتراف وحشتناکی بکنم. ما هفده سال و سه ماه است که با هم ازدواج کرده ایم و سه تا بچه داریم: سعید و سارنگ و سپیده؛ و همه ی بدهی خانه ی ویلایی بزرگ مان را که سه خوابه است پرداخت کرده ایم. و حدود صد میلیون تومان پس انداز داریم . می خواهم به تو بگویم من یک سال است  منشی ام را صیغه کرده ام .»

 بسیار مشخص و نمایان است که نویسنده اطلاعات را در گفت و گوی بالا کاشته است . مژده تمام آنها را می داند و خواننده هم باید از آن آگاه شود. این اطلاعات پس زمینه ی داستان را باید به شیوه ها و لطایف الحیل دیگری که چندان رو نباشد به خواننده منتقل کرد. به همین دلیل و برای فرار از چنین خطایی قبل از اینکه یکی از طرفین صحبت را آغاز کند ، یکی دو خط توصیف می آید.

مثال : مژده دست به پیشانی اش می گذارد و در حالیکه انگار روح از بدنش جدا شده از سر بیچارگی آه می کشد :« محسن می دانی وقتی ما در دانشگاه همدیگر را دیدیم و و من دسته گل اهدایی تو را که دو تا گل سرخ و یک میخک سفید داشت را به زیر چادرم گرفته بودم می خواستم پرستار شوم ، اما بخاطر ازدواج با تو از آرزوهایم گذشتم. من در تمام این سال ها به تو متعهد و پایبند بودم . من از همان ابتدا فهمیدم که تو با کسی در ارتباطی .»

 

محتوای گفتگوها باید مستقیما مربوط به موضوع بحث باشد. البته می شود در آن به گذشته هم اشاره کرد؛ اما به طور مختطر. در گفتگویی که در مثال بالا آمد مطالب گذشته بصورت نرم و یواشکی در گفت وگو گنجانده شده است. اگر مطالب مربوط به گذشته را در گفت و گوی حال ، بیش از حد برجسته کنیم ، گفت گوی حال بی اعتبار می شود. و اگر چنین شود ، دیگر شخصیت های داستان مان باور کردنی نیستند.

+ برگرفته از کتاب : درس هایی درباره داستان نویسی ( با تغییر و تلخیص ) ، لئونارد بیشاب ، محسن سلیمانی ، نشر سوره مهر ، چاپ ششم ، 1394

+ پاره ی اول و پاره ی دوم هیچ ارتباطی با هم ندارند مگر اینکه مخاطب چنین دلخواهش باشد .

تصادف

+ ۱۳۹۸/۸/۲۰ | ۱۲:۱۹ | رحیم فلاحتی

 

  این روزها در خصوص داستان و داستان نویسی بیشتر از روزهای قبل می خوانم . سعی می کنم گوشه هایی از خوانده ها و شنیده ها و دیده هایم را اینجا به اشتراک بگذارم .شاید مقبول افتد :)

 اگرنویسنده ای بخواهد از تصادف ( چرخش ناگهانی وقایع داستان، بی آنکه قهرمان داستان در آن تغییر دخیل باشد ) قابل قبول در داستان خود استفاده کند، باید حادثه ای تصادفی را علیه قهرمان داستان به کار گیرد .

 استفاده از واقعه تصادفی علیه قهرمان داستان اگرچه بدشانسی غافل گیر کننده ای است، ولی مخاطبین آن را باور می کنند. اما برعکس ، هنگامی که نویسنده حادثه ای تصادفی را به نفع قهرمان داستان به کار گیرد، ارائه ی این تصادف در داستان نشان دهنده ی این است که خلاقیت نویسنده رو به تحلیل رفته است .

 

داستان : علی در حال راه اندازی سیستم آبیاری در دشت های اطراف سمنان است. چنین کاری این منطقه را به واحه ای وسیع بدل می کند. مخارج این کار را دولت می پردازد.

مثال ( حادثه ای تصادفی به نفع قهرمان داستان ) : رئیس جمهور جدید فردی به شدت ضد محیط زیست است. او همه ی بودجه ی طرح های مربوط به محیط زیست را قطع می کند. علی با عصبانیت بیل می زند. ناگهان صدای عجیبی به گوشش می رسد. با عجله زمین را می کند و کوزه ای پر از سکه های طلا - باقی مانده از دوران حکومت مغولان- پیدا و با آن ثروت ، مخارج طرح آبیاری اش را تامین می کند.

بسیار روشن است که نویسنده این شگرد را به کار گرفته تا به راحتی علی را از مخمصه نجات دهد. علی برای به اتمام رساندن طرح خود و غلبه بر مشکل مالی خود دست به عمل قهرمانانه ای نزده است.و برای ادامه ی کار و حفظ اعتبارش نیاز به عمل شاقی ندارد.

مثال ( حادثه ای تصادفی علیه قهرمان ) کار طرح آبیاری علی به خوبی پیش می رود. رئیس جمهور جدیدِ ضد محیط زیست ، بودجه ی او را قطع می کند. کارگران علی با ایثارگری و با مزد اندک به کارشان ادامه می دهند. یکی از کارگران هنگامی که مشغول حفرچاه بوده ، دفینه ای را کشف و آن را با دیگر کارگران تقسیم می کند. همگی علی و زمین اش را رها می کنند و می روند.

  در اینجا چون رویدادی تصادفی علیه علی به کار گرفته شده است ، مانع دیگری سر راه او قرار می گیرد و علی اگر بخواهد قهرمان داستان باقی بماند، باید بر این مانع پیروز شود.

 + برگرفته از کتاب : درس هایی درباره داستان نویسی ، لئونارد بیشاب ، محسن سلیمانی ، نشر سوره مهر ، چاپ ششم ، 1394

آبلوموف
آبلوموف
« صدای همهمه می آید
و من مخاطب تنهای بادهای جهانم »

سهراب سپهری


« دانایان ناموختگانند
آموختگان، ندانند »

لائو دزو
آرشیو