چند روزی که گذشت با رمان " گرسنه " نوشته ی کنوت هامسون نروژی دست به گریبان بودم . وقتی می گویم دست به گریبان یعنی به معنای واقعی آن . حتی وقتی الان که کتاب را به پایان رسانده ام هنوز راوی اول شخص دست از سرم برنمی دارد . هامسون درد فقر و گرسنگی را چنان در دل کلمات جا داده که خواننده در همدردی و جاهایی همذات پنداری با راوی راه گریزی پیدا نمی کند .   از این کتاب با همه ی تلخی اش لذت بردم .این کتاب با ترجمه ی خوب احمد گلشیری توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است .« دردسرهام روز به روز بیشتر می شد . حالا دیگه به اون جا رسیده بود که هیچ چیزی برام نمونده بود ، حتی یه شونه نداشتم موهامو شونه کنم ؛ یه کتاب نداشتم وقتی نومیدی به سراغم می اومد مونسم باشه . سرتاسر تابستونو یا تو قبرستون ها یا پارک های نزدیک کاخ می گرفتم می نشستم به این خیال که مقاله ای برای روزنامه ها بنویسم . ... »