یکی از مطالبی که همیشه نسبت به آن ضعف داشتم و دوست دارم بیشتر نسبت به آن بدانم اسامی گل ها و شناخت انواع درخت هاست. احساس کاستی عجیبی است وقتی شیفته و مفتون یک گل شده ای و مدیون یک درخت که سایه ی خنکش را بی چشمداشتی در اختیارت گذاشته ولی تو برای توصیفش حتی اسمش را ندانی . کاش می شد مستقیم و بی پروا با آنها گفتگو کرد و نام شان را بیواسطه پرسید. بی سرک کشیدن به کتاب های گیاه شناسی . 

  امروز قریب به یک هفته است که باران می بارد. بارانی که فقط گهگاه زنگ تنفسی به عابران داده و مابقی لحظات به شدت باریده و همین باعث شده نتوانم به پیاده روی های گاه و بیگاهم بروم . اگر باران کمی آرام می گرفت شال و کلاه می کردم و از خانه می زدم بیرون بی آنکه چتری بالای سرم داشته باشم. بلوار عریض مشرف به خانه را رو به جنوب می رفتم تا برسم به میدان معراج . به همان جا که نزدیک به حاشیه ی میدان فضای سبز عریض تر می شود و تعدادی درخت زیبا در میان چمن ها قد راست کرده اند. در میان آن ها نشان کرده ای دارم که هر بار هنگام گذر از کنارش به قد و بالا و شاخه های موزونش با اشتیاق نگاه می کنم. گاه می ایستم، فقط برای چند لحظه و گاه بعد از طی چند قدم برمی گردم و دوباره تماشایش می کنم .این چشم چرانی آنقدر سریع اتفاق می افتد که هیچ عابری بویی از این دیوانگی نَبرد و گرنه خوب می دانم به حال و هوای جنون آمیز و خنده داری گرفتار شده ام .

  اما با این همه می دانم صبح فردا به بهانه ی خرید نان تازه به دیدارش خواهم رفت و شاید این بار بایستم و نام نشان کرده ام را از او بپرسم ...