مادر آش نذری بار گذاشته است. برای اتمام هرچه سریعتر جنگ دو کشور آذربایجان و ارمنستان. مادر می گوید : « وقتی مادرت از بادکوبه باشد و پدر از ارامنه ی لاچین، می نشینی دست به دعا و تمام مرزهای سیاسی و مذهبی برای تو از بین می رود. کاش این نکته را سیاست مدارها می فهمیدند.»

   از دیشب که شنیده ترامپ کرونا گرفته او را هم قاطی دعاهایش کرده و هر روز دعاهایش پر می شود از اسامی آدم های دور و نزدیک . نماز خواندنش به دو دقیقه نمی کشد . نیم ساعت بعدش فقط دعاست. مادرم دعاهایش " مرگ " ندارد . کلماتی را برگزیده که همه مهربانی و رحمت است. بارها به من گفته : « پسرم ! نگاه مان از کودکی عیسوی و محمدی بوده ، ترکیب این دو را باید باور داشته باشی و با آن زندگی کنی . خدا بیامرزه  !پدربزرگت آرتم رو . از تماشای نماز مادربزرگ سیر نمی شد .» 

  من هم مادر را عاشقانه نگاه می کنم و زیر لب تکرار می کنم : « عیسی محمدی ... عیسی محمدی ... »