مواجهه با بعضی از متن ها واقعن آدم را به چالش می کشد. باید بخوانی و دنده عقب بگیری و باز بخوانی . دوباره راه رفته را برگردی و نم نمک بیایی و کوچه پس کوچه های کلمات و جمله ها را با دقت بیشتری نگاه کنی . تابلوها ، پلاک ها و درخت ها و حتی گربه های روی دیوار و شیروانی ها . آنگاه شاید با تسلط به محیط داستانی و آنچه که روی می دهد و داده است در لفافه ی جملات چیزکی بیابی ! 

  و اکنون حال من و نمایشنامه ی« آخر بازی » ساموئل بکت فقید چنین است !