خشتکیان
دعوت شده ام به عکس بازی بلاگردون . از طرف عکاس فرفری !
با این ماشین خاطره ها دارم . ماشین که می گویم ، یک موقع خیال نکنید شورولت یا فورد و کیا و هیوندای و غیره بوده . نه خیر ! منظورم ماشین چرخ خیاطی است. از کودکی که بابت شیطنت ها خشتک ام پاره می شد و تا به حال که به خاطر دیگر فشارها گهگاه خشتک م پاره می شود چشمم همیشه به حرکت و گوشم به صدایش بوده که دردم را علاج کند. روی پارچه بالا و پایین برود و درزها را روی هم بیاورد و بپوشاند. که گفته اند آدم محتاط و عاقل نباید مو لای درزش برود ، چه رسد به کلفتر از مو !
برای همین خاطر و ارادتی که به این اختراع بی نظیر داشته و دارم گوشه ای از خانه قرار ملاقاتی با ایشان گذاشتم و عکسی به یادگار گرفتم . ممنونم ماشین جان !
+ من در اینجا از تمام دوستانی که اینجا را می خوانند دعوت می کنم دست بجنبانند :))
اولش فکر کردم میخوای بگی آیندگان از ما به عنوان «خشتکیان» (کسانی که در عجیبترین دوران تاریخ همچنان جر نخوردهاند!) یاد میکنن! :))
چرا ستاره تون برای من روشن نشد؟🤨🤷♀️
چه خوب که شرکت کردین🤩ماشین چرخ خیاطی تون چقدر شبیه مال ماست😁😁😁
دوخت و دوزتان مستدام! البته به قباهای نو و جامه های زر و ابریشم!!
قابتان به نسبت همه ی قاب هایی که تابحال دیدم متفاوت تر و دلنشین تر بود!
:)
البته اینی که داره باهاش دوخته میشه درز میان دو پاچه شلوار بهنظر نمیآد، مگر اینکه شلوار گلدار زربفتطور بپوشید! :|
چرخ خیاطی ما هم همینشکلیه، ولی پدالی نیست، ما هنوز هم با دست میچرخونیمش، در چند ماه اخیر من باهاش چندین ماسک دوختم. :) هی هم زیر پیچش تموم میشه! :/