اعترافی بعید !
+
۱۳۹۴/۶/۳۱ | ۲۳:۵۵ | رحیم فلاحتی
همان وقت که تمام نامه هایم را بی جواب گذاشتی و بدتر از آن وقتی بعدها اعتراف کردی که همه ی آن ها را در باغچه ی پشت خانه تان سوزانده ای، باید می فهمیدم که تو اُنسی با کاغذ و قلم و سوگندی که به آن خورده شده است نداری و به ناچار راه ما دو تا از هم جداست ...
پاسخ
فاجعه اتفاق افتادنی ست .
انس تان با انیس تان مستدام :)
انس تان با انیس تان مستدام :)
۱ مهر ۹۴
کاغذ و نوشته هایت بخشی از تو شده بود انیس کاغذ و نامه ات که نبود پس انیس خودت هم نبود ...
۱ مهر ۹۴
پاسخ
انیس و مونسم بود ...
۱ مهر ۹۴
یه بار یکی نوشته هایی که با احساس براش نوشته بودم رو با دستش پس زد،بعد از اون از قلبم افتاد!
۱ مهر ۹۴
پاسخ
ما با این اتفاق های مشابه دست به گریبانیم :)
۱ مهر ۹۴
پاسخ
نوشته هایی از عمق وجود بودند . مونس هیچ اعتقادی به آن ها نداشت :(
۳ مهر ۹۴
گرچه که این اتفاق فاجعه است. اینو هرکی با کاغذ و قلم مأنوسه خوب میفهمه.