کمی بالاتر از چهارراه پهلوی، به مغازه ای که سردرش به شکل بام های رشتی سفالکاری شده بود و در و روکارش هم ازتخته بود و به انگلیسی نوشته بود " پیتزا " حمله کردند. بی اختیار، پریدم بالا و روی پله ایستادم. صاحبش بیچاره زار می زد. داد زدم : « عرق فروشی نیست،غذای ایتالیایی است ». نعره می زدم. بچه ها از خیرش گذشتند و حمله کردند به بانک شهریار رو به رویِ سر کنج .    

 لحظه های انقلاب ، محمود گلابدره ایی

  + وقتی این سطور را می خواندم این سوال از ذهنم گذشت : « چرا و چطور می شود که یک عده ای در اعتراضات رجوع می کنند و به آتش و آتشبازی و تخریب اموال خصوصی و دولتی ؟! چه در دوره ای که دیزی سنگی و جگرباقرساق می خوردیم و چه درعصر پیتزا و پاستا و لازانیا و ... ؟