امروز عصر مطلبی رو می نوشتم . رسیدم به کلمه ی مضخرف . مغزم اون لحظه دچار یک نقیصه شده بوده که نمی تونست املای درست رو به خاطر بیاره. مغزم کلمه رو به همون شکلی که در لحظه به یاد داشت به دستام مخابره کرده بود. بعد از چند لحظه درنگ یادش افتاد که باید بنویسه : « مزخرف » . و برگشت و اصلاحش کرد. این روزها این اتفاق گهگاه برایم می افته و باعث می شه دست به دامن خداوندگار گوگل بشم . امان از پیری !  

    اون چند سطر بالا رو نمی دونم توی خواب گذشت یا بیداری، اما هرچه بود نگرانم کرد. همینطور که فکری بودم چندتا کلوچه از فریزر بیرون آوردم. کتری رو پرکردم و کلوچه ها را روی درب کتری گذاشتم . کلمات توی مغزم رژه می رفتند. به همه شون شک کرده بودم . نمی دونستم آیا شکل و قیافه ای که برای خودشون ساخته بودن شکل واقعی شونه یا نه ؟! شاید باز هم مغزم اشتباه می کرد. باید اونا رو روی کاغذ می آوردم و به جانی نشون می دادم . اون می تونست غلط های املایی من رو بگیره .

  صدای کتری بلند شده بود. کلوچه های داغ رو از روی کتری برداشتم و رفتم سراغ غوری . دلم هُری ریخت . یهو به این فکر کردم که این املای غوری درسته یا این قوری ؟! یادم باشه این رو هم بنویسم و از جانی بپرسم .      غوری رو پُر از چای می کنم. دو غاشق بیشتر از همیشه . آخه چای ایرانی رو باید بیشتر ریخت و مدت بیشتری دم کرد . آب جوش رو که می ریزم داخل غوری، عطر باق های چای گیلان اتاغ رو پر می کنه.

  بر می گردم و پشت میظم می شینم .می خواحم متن رو تموم کنم و به جانی نشون بدم . خیلی نگرانم . فکر می کنم اوظاعم خیلی بده و این متن سرانجامی نداره . اگه جانی بگه کل متن ایراد داره و کار یک بچه ی اول دبستانِ چی ؟! ... بی خیال می شم و سعی می کنم ادامه بدم. آره باید ادامه بدم ... ادامه بدم ...

  جانی سدام می کنه : « رهیم بیا ! چایی ریختم . بیا نذار سرد بشه ... »  

* لطفن غلط های املایی را بر من ببخشید !