یک حس خوب به زبان شان دارم . دلنشین تر از زبان انگلیسی است برای من . این جمله و لحن ادایش را دوست دارم وقتی که می گویند : « پِری یاتنا پازناکُمیتسا » . به روسی یعنی : « از آشنایی تان خوشحالم . »   تا به حال فقط چند جمله یاد گرفته ام و نام تعدادی از مایحتاج اولیه و اعداد روسی که در داد و ستد خیلی کاربردی است . برنامه ی آموزشی ام از روی لب تاب پاک شده و هنوز نصب اش نکرده ام . از کار ِ خودم خنده ام می گیرد ، وقتی شروع کردم به یادگیری می خواستم تا دو سه سال آینده آثار بزرگان روس را به زبان روسی بخوانم اما حالا بی خیال همه چیز شده بودم .   از صبح باد خنکی شروع به وزیدن کرده و ابرهای سیاه را روی آسمان شهر ریخته است شاید هر لحظه باران شروع به باریدن کند . چند کاکایی روی دکلِ دماغه ی کشتی نشسته اند و پرچم سه رنگی کمی بالاتر از آنها با ابهت خاصی در باد موج می خورد . کاپیتان صدایم می زند . به زحمت به من می فهماند که در میان مواد غذایی سفارش داده شده  « ماسلا » ، کره نیست . مانده ام چطور بگویم که در این مملکت قحطی کره آمده و تخمش را ملخ خورده است . می گویم : « پاتُم » یعنی : بعداً  و چند بار تکرارش می کنم . شاید بتوانم در این زمان باقی مانده از جایی تهیه کنم .حتی اگر با این زبان شکسته بسته هم بتوانم حالی اش کنم  برایش قابل درک نیست چطور می شود در شهر به این بزرگی کره پیدا نشود ! چند ساعت دیگر کشتی بارش را تخلیه می کند . باید قبل از جدا شدنش از اسکله کم و کسری سفارش های کاپیتان را آماده کنم . مدت ها برایم جای سوال بود که چرا روس ها در مکالمه و نوشتار خود در اول اسامی افراد آقا و خانم نمی گذارند . مثل مِستر و سِِر در انگلیسی . بعد از کمی جستجو متوجه شدم که اشخاص را برای احترام با نام پدرشان مثلن ایوان پسر میخائیل که همان نام فامیل می تواند باشد خطاب می کنند . البته برای آقا « گاسپادین » و خانم « گاسپاژا » را دارند که برای خطاب مورد استفاده قرار می گیرد ولی اول اسامی نمی آید .   « داسویدانیا » یی می گویم و با کاپیتان " خداحافظی " می کنم . بعد از مدت ها کم کاری دوباره اشتیاق یادگیری به سراغم آمده . بی اختیار کلمات و واژهای روسی در ذهنم رژه می روند ...