چهل ساله بود و طی قریب به دو دهه زندگی متاهلی دو زن با اونساخته بودند. سومی هم در ابتدای راه بود وهنوز او را خوب نمی شناخت. دو نفر اول هیچ علاقه ای به خوراک لوبیا نداشتند و بیشترین مجادله ی آنها پای سفره بر سر این موضع اتفاق می افتاد که بالاخره کار را به جای باریک کشانده بود. شاید باورتان نشود ولی همین موضوع کوچک جرقه ای شده بود برای جنگی ناخواسته . این سومی هم در طول شش ماه اول ازدواج شان یک بار بیشتر برایش خوراک بار نگذاشته بود . با اینکه بسیار لذیذ شده بود و مرد برایش آرزوی بهشت کرده بود و حوریان خوش قد و قامت در کنار درخت طوبی، اما زن دیگر کارش تکرار نشده بود.

  شاید زن از عواقب کار نگران بود . در یک آپارتمان کوچک که دو نفر صدای دم و بازدم همدیگر را به راحتی می شنوند هرغذایی علاوه بر مقدار کالری، باید بر میزان دسیبل صدایی که پس از مصرف تولید و یا ایجاد می کرد ، توجه می شد. و این کشف را امروز در غیاب زن به دست آورده بود. آن هم وقتی یک قوطی خوراک لوبیا با برندی معروف را به تنهایی در خانه با علاقه فراوان لمبانده بود. و اکنون هر ده دقیقه یکبار با دلپیچه ی فراوان به سمت توالت می دوید و اندکی بعد برای ادامه کارش پشت میز برمی گشت.

* از سلسله مباحث " خودزنی "