دریا 

ساحل از دور به نظاره ایستاده است و من در کنارش . صدای خنده ی دخترکی با زمزمه ی امواج درساحل به هم می آمیزد . برق فلاش دوربین عکاسی ، هم آغوشی ساحل و موج را ثبت می کند . دوباره و چندین باره خاطرات قاب می شوند . برق فلاش و خنده های شیرین و با نمک دختر را بر روی شن های نرم و خیس گام می زنم .

   باد سرد زمستانی اشک به چشمانم می دواند . چراغ های لنگرگاه سوسو می زنند . غول آهنین شناوری ورود خود را نفیر می کشد . مرغ های دریایی به مشایعت آن بال بال می زنند .

   رو به باد به بوسه گاه موج و ساحل می رسم. موجی شتابان پیش می آید . هشدار می دهد که دور باشم و من ناخواسته گامی به عقب می گذارم .

.