کاش ! ای کاش ! کسی مرا مثل یک زیلوی خاک گرفته می تکاند و یا مثل گلیمی کنار رود می شست  یا چون قالی نقش ترکمن به روی تختی چوبی پهن می کرد زیر سایه ی بید مجنون ، می نشستم به انتظار صدای سم ضربه های اسبی از نژاد اصیل ، چشم انتظار یال های افشان در باد و غبار نرمی که در پس تاخت او به هوا بر می خاست ... های ! های شاعرک کجایی ! مرد چوگان باز به سراغ گوی خویش آمده است . نقاشی بر گرفته از : www.graceyweisbord.com