قهر می کنیم ...
+
۱۳۹۲/۷/۲۱ | ۰۹:۴۴ | رحیم فلاحتی
با
هم قهر می کنیم ، با هم حرف می زنیم . دوباره قهر و آشتی . به حیاط می
رویم . به کلاغ های روی درخت سنگ می پرانیم . از ترس برخورد سنگ با شیروانیِ همسایه خودمان را پشت پرده ی ایوان پنهان می کنیم . برای گنجشک ها پای درخت
تبریزی نان خُرد می کنیم .گربه ی سیاه همسایه خودش را آرام از پشت گلدان
های شمعدانی به سمت گنجشک ها می کشاند . قبل از این که به آنها برسد به
سمتش سنگی حواله می کنیم . انگار این سنگ پرانی با خون مان عجین شده .
حس خوبی از شیطنت به ما دست می دهد . چون هربار لبخندی گوشه لب او پیدا
می شود . درست مثل خودم . با این شیطنت کودکانه سبک تر می شویم .
شام می خوریم و بعد از آن روی صندلی های بالکن می نشینیم . چای می خوریم .
حرف می زنیم . برای لحظاتی موسیقی ملایمی که از پخش داخل پذیرایی بلند است ما را با
خود به دور دست ها می برد . چای می خوریم . حرف می زنیم . قهر می کنیم .
قهر می مانیم .
شب است و مهتاب . سکوت و آرامش . ماه و ستارگان و درخت ها و گل های باغچه و
تمام اشیاء پیرامونمان انگار با هم قهرند . صدای هیچکدام را نمی شنویم .وه ! که چه سکوتی !
شب از نیمه گذشته است . نسیم خنکی می وزد . پتوی مسافرتی را بیشتر دور
خودم می پیچم . او نیست و من تنهایم . تنهایی مثل قهربودن با دیگران است .
دور شدن از دیگران . اما می توان در این تنهایی کمی به خود نزدیک شد . به
حرف هایی که از درون مان برمی خیزد گوش داد . حتی دو طرفه گفت و شنید . البته
اگر دیگران حمل بر جنون و دیوانگی مان نکنند .
گربه ی سیاه همسایه روی دیوار است . فقط دو گوی فسفری براق از هیکلش
پیداست . آرام به حیاط مادر جواد می پرد . مادر جواد مرغدانی پر و پیمانی
دارد . انگار امشب گربه ی سیاه همسایه هوس جوجه دزدی کرده است .
دوباره هوس می کنم سنگ بپرانم . تنهایم . او نیست ...
+ کارتون ببینیم .
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.