هیچ وقت حیوانات را در چهار دیواری محصور خانه و یا در قفس دوست نداشته ام . شاید در میان جنگل و باغ مدت زیادی دنبال پرنده ی خوش صدایی که نوایی سحرآمیز داشته چشم گردانده باشم تا در میان شاخه و برگ ها ببینمش اما در میان قفس هرگز ! دیدن زیباترین پرنده پشت میله ها غمگینم می کند و پرنده هایی که دیوانه وار درون قفس می زنند زیر آواز لجم را در می آورند . دست خودم نیست . احساسی را که وادارشان می کند بخوانند را نمی فهمم . کاش می دانستند که این صداست که آنها را در بند کرده است !   عاشق بلبل های وحشی ای هستم که گاه بی گاه در میان درخت های انار و پرتقال باغ با شیدایی غیر قابل وصفی می زنند زیر آواز . پرنده هایی که به ندرت به چشم می آیند و خیلی زود هم به جایی دیگر پر می کشند .   حیوانات را در محیط طبیعی شان دوست دارم . پرندگان را در باغ و بیشه ، ماهی ها را در رود و دریا و یوزها را در دشت و صحرا  ...   آزادی نعمت بزرگی است که ما از هم و دیگر موجودات دریغ می کنیم !   دیدن هر موجودی در قفس آزارم می دهد و غمگینم می کند ...   به امید دنیای بی قفس ! + برای رضا و مرغ مینای در قفسش ، پرویز و کبوتر های شاه پر بریده اش ، محمد و کاسکو اش که دو بار خواسته فرار کند ، شیدا و آکواریم جلبک بسته اش و شاهین که در طول سفر ورزشی او قناری اش بی آب و دانه مانده بود . + چقدر حس خوبی به من دست داد وقتی گوینده ی رادیو جوان اعلام کرد در کشور سوئد به علت کاهش جرم و جنایت چهار زندان و یک بازداشتگاه در آستانه ی تعطیلی است .