راه خسته ام کرده است . باید پوست کلفت باشی و تخت کفشت از آهن باشد که از نفس نیافتی . آدم مگر چقدر طاقت دارد ؟ یک جایی باید فرصت داشته باشی نفس چاق کنی یا نه ؟! نمی شود که یکی بالای سرت با شلاق و مهمیز ایستاده باشد و چهار نعل بتازاندت بی هیچ جیره و مواجب . اسب مسابقه هم که باشی بالاخره سقط می شوی . قبل از آن کف بر لب می آوری و چشمانت می خواهد از حدقه بیرون بزند . مگر چقدر می توان بدون اکسیژن دوام آورد . نمی دانم این چه سرنوشتی است که گریبان مان را گرفته ؟! انگار یک بوکسور خروس وزن افتاده باشد مقابل قهرمان سنگین وزن جهان ( حالا شما فرض کن تایسون یا محمد علی کِلی ) ، چپ راست ، چپ راست زیر رگبار هک های سنگین و آپارگاد . به معنی واقعی کلمه دهان آدم صاف می شود . بعد از بازی ، البته اگر بعدی وجود داشته باشد ، مادر آدم هم نمی تواند قیافه ی کبود و متورم پسرش را تشخیص دهد . الان تنها تصویری که از خودم می توانم بدهم همین است . سعی می کنم دست هایم را سپر سر و صورتم کنم . ولی لامصب مشت های کاری ای دارد . قدرت مشت هایی که از طرفین روی سرم آوار می شود آنقدرمهیب است که بند بند اندامم در حال از هم گسیختن است . خدایا پس این داور لعنتی کجاست ؟ نکند خوابش برده است ! عکس از :  downtownyouthboxing.org