چه چیز را تقدیم تو کنم ؟ ما زبان همدیگر را نمی فهمیم . من غریق واژه و کلماتم و قصه و شعر در خون من جاری ست . اما تو ! چه بگویم ؟! در خواب و بیداری ورد زبان ات و تسبیح بام تا شام ات « دریک » و « زریک » و رویای هر سحرگاه ات پیش از من رفتن به حجله گاه «داریوش» بوده است ! می دانم و یقین دارم حتی کتاب های نانوشته ام را تقدیم ات نخواهم کرد !