این روزها چه دور ایستاده ایم از هم نه تو آبی و نه من آتش که عمری درونم در طلبت می سوخت و تسلایم آن وقت بود که تو در من جاری می شدی ! افسوس که در بستر رود  آبی جاری نیست ! و آتشی که روز و شب مشتعل بود به خاکستر نشسته است ! افسوس ...