آبلوموف

و نوکرش زاخار

مرگ در می زند !

+ ۱۴۰۰/۲/۱ | ۱۹:۱۴ | رحیم فلاحتی

  شکل بدی پیدا کرده است. این روزها زندگی شکل بدی پیدا کرده است. مرگ و میرها در اطراف مان زیاد شده است. مرگ از ویروس کرونا همه ی مرگ های دیگر را تحت شعاع قرار داده است . حتی مرگ بر آمریکا، مرگ بر شوروی و مرگ بر منافقین، کارتر و سادات و بگین و صدام و هر مرگی را که فریاد زده بودیم را. مرگ چه اشکال عجیبی دارد! حتی شکل خواستن آن هم برای افرادِ مختلف فرق می کند.

  همه چیز و همه ی اخبار دیگر تحت شعاع این ویروس عالم گیر قرار گرفته است. و مرگ هایی که هر روز با رقم هایی دو و سه رقمی در ذهن ما حک می شود. و واکنش ما این است که آهی بکشیم و فراموشش کنیم. و فراموش می کنیم تا فردا ظهر که اخبار ساعت چهارده دوباره رقمی را به هدیه بیاورد. و این در حالی است که مجری تلویزیونی که همه ی اخبار را به شکل مهوعی ساخته و پرداخته است، قیافه ای مغموم می گیرد تا آن رقم دو یا سه رقمی از جان باختگان را به بهترین شکل ادا کند.

  در پس این مرگ های کرونایی هزاران مرگ دیگر اتفاق می افتد که پنهان می ماند. مرگ از نداری و فقر. مرگ از سوء تغذیه، مرگ از بی ناموسی و مرگ از سوء مصرف مواد. و باز هم مرگ بر اثر خودکشی که منشاء آن هزاران درد فرو خورده است.

  متاسفانه در سرزمینی قدم برخاک گذاشته ایم که مرگ را ارزان و رایگان بر ما شهروندان بذل و بخش می کند.

تُفو! بر تو ای چرخ گردون تفو !

این پول بو می دهد ! بوی خو ...

+ ۱۳۹۸/۸/۲۸ | ۱۱:۰۷ | رحیم فلاحتی

 

  بارها و بارها به این روزها فکر خواهم کرد. و بخصوص به صبح روز سه شنبه ای که با دیدن پیامک بانک حالم بدتر شد. پیامکی که نشان از آن داشت که مبلغی بابت کمک هزینه ی معیشت به حسابم واریز شده است .

  آیا من یک اغتشاشگر بودم ؟ آیا یک شرور به حساب آمده بودم یا از دارو دسته های اراذل و اوباش که اماکن عمومی و دولتی را به آتش کشیده اند محسوب شده بودم که اینگونه و به سرعت پول به حسابم واریز شده بود.آیا من باج خواهی کرده بودم؟! آیا این حق السکوت بود ؟ 

  هرطور فکر می کنم و هرطور محاسبه می کنم سر در نمی آورم دولت چطور توانسته در روز پنجم از افزایش قیمت بنزین ، به این سرعت این وجه را به حساب من واریز کند. حس بدی دارم . حس بد آدمی که حق السکوت دریافت کرده باشد . و دریافت این پول که بوی خوبی از آن به مشام نمی رسد سخت آزارم می دهد.

  کاش اطمینان بیشتری در این سال ها بین دولت و ملت پدید آمده بود و اینگونه با هم نامحرم نبودیم . کاش حرف هایمان را رودر رو می زدیم و کار به بغض و کینه نمی کشید ! ای کاش !

کش و قوس

+ ۱۳۹۵/۲/۳۱ | ۰۰:۳۴ | رحیم فلاحتی

  در این روزهای پُر درد و رنج که لبخند را از لب های مان دور کرده و موج های بلند نا امیدی و یاس از بالای سرمان می گذرد و در فقر و فاقه دست و پا می زنیم و کفر با جان و تن مان عجین شده از احساس ترس دولتمردی که نگران از دست رفتن ایمان مان در ارتباط با فردی که به ظن و یا یقین ایشان گمراه است و ... به فکر فرو رفتم و دائم این سوال در ذهنم می چرخد که چه کسی و یا چه عاملی در این برهه از فقر فراتر است که بتواند مرا رو به دره ی بی ایمانی رهنمون کند ؟!

  و رطب خورده ای که منع رطب می کند ...

آبلوموف
آبلوموف
« صدای همهمه می آید
و من مخاطب تنهای بادهای جهانم »

سهراب سپهری


« دانایان ناموختگانند
آموختگان، ندانند »

لائو دزو
آرشیو