با علم به این که همه نوشته های روزانه ات سرنوشتی جز سطل زباله نخواهند داشت و باز دنبال سررسید و دفترهای مناسبی باشی که به لحاظ سایز در کیف کوچک دوشی ات بگنجد پوست کلفتی محض است .

 تابستان نود و شش خیلی تلاش کردم از دریای پرتلاطمی که پیش رویم بود گذر کنم .اما موج سهمگینی قایق م را درهم شکست. عجیب بود غرق نشدنم و چیزی چون معجزه. اما چیزی که برای من عذاب آور بود این بود که در ساحل کسی به انتظارم ننشسته بود. و من اینبار بر روی خشکی غرق شدم. آری اکنون این خاطرات یک غریق است که می خوانید. بی نفس و جسمی که آرام آرام در حال اضمحلال است ولی می نویسد. می نویسد تا شاید غریق آرامش شود . آری غریق ...