آبلوموف

و نوکرش زاخار

و دیگر هیچ

+ ۱۳۹۷/۱۲/۶ | ۲۳:۰۰ | رحیم فلاحتی

 نمایشگاه استاد پرویز تناولی

 

  با این حال خراب و ذهن آشفته، فقط دشنام و کفرگویی می تواند زبان حال باشد . و دیگر هیچ !

عکس از : جانی براوو

 

امیر در دور دست

+ ۱۳۹۷/۱۲/۲ | ۱۰:۰۳ | رحیم فلاحتی

  مکان : تهران، پارک ملت

  این سرزمین حکایت و سرنوشت عجیبی دارد. بالا و پست های بسیاری را از سرگذرانده است. اما این در این سال های معاصر تمام آنچه را که در طول چندهزارسال براین خاک گذشته بود را یکجا برما نمودار کرد و در پیش چشممان قرار داد. جنگ، چپاول ... جنگ و چپاول ... دین فروشی ، وطن فروشی ... خودفروشی ... تا آن میزان که شاعری به زنهار آمده و می سراید : « کاوه ای پیدا نخواهد شد امید / کاشکی اسکندری پیدا شود* ... »

* مهدی اخوان ثالث

عکس از : رحیم فلاحتی 

زاویه ای تازه

+ ۱۳۹۷/۱۱/۲۷ | ۲۱:۲۵ | رحیم فلاحتی

شیراز - دیوار مشبک

 

  به این فکر می کنم آخرین کتابی که خوانده ام چه بود. کمی زمان می برد . و یادم می آید . کتابی بود در مورد چگونه نوشتن از فیلم هایی که می بینیم . اطلاعات مفیدی داشت . البته نیاز به تمرین و دقت و تمرکز در مورد چگونگی  تماشای آثاری است که تماشا می کنیم .,وچه دلچسب می شود با زوایای تازه دیدن ...

عکس از : رحیم فلاحتی 

تبی از نوع دیگر

+ ۱۳۹۷/۱۱/۲۵ | ۲۱:۴۴ | رحیم فلاحتی

  از پارسال که روزگارم به هم ریخت، به هذیان و تب هایم یکی دیگر هم اضافه شد. و این آخری که مثل مالاریا سال ها با من و در خونم بود تب عکاسی بود که حالا امانم را بریده . باعث شده متلک بشنوم . دوربینم را بقاپند و گلاویز شدن و شنیدن ناله و نفرین از متکدی های زن مترو که خیال کرده اند از آنها فیلم برمی دارم برای نهاد یا ارگانی . با همه ی مشقت هایی که عکاسی دارد اما دنیای شیرینی است ثبت لحظه ها . ثبت آدم ها و چهره های متفاوت شان و حتی رفتارشان در معابر عمومی. و در تنهایی کنکاش کردن بر روی خطوط چهره و حالت های صورت شان .

  اگر روزی به عکاسی خیابانی برخوردید از او نهراسید  . دوستانه برخورد کنید ! و حتی می توانید از او بخواهید نسخه ای از عکس تان را برای تان ایمیل یا تلگرام کند.

خانه ی همسایه

+ ۱۳۹۷/۱۱/۲۴ | ۲۰:۲۴ | رحیم فلاحتی

 

 

  امروز به این هایکو برخوردم و فهمیدم معنی " کم گوی و گزیده گوی چون دُر " چقدر زیبا و دوست داشتنی می تواند باشد و من به نوبه ی خود در نوشته هایم چقدر حرف اضافه زده و می زنم . 

نه، نه به خانه ی من

آن ناشناس چتر در دست

رفت به خانه ی همسایه ی من .

    و نشستم به بازی خیال . چک چک باران . پنجره ای بخار گرفته و چشم انتظاری ...

+ عکس از : رحیم فلاحتی

مکان: خانه ی هنرمندان ، تهران

عروسک فروش مترو

+ ۱۳۹۷/۱۱/۲۲ | ۲۰:۰۲ | رحیم فلاحتی

+ شاید اونی که اون پشت ایستاده من باشم.نه به عنوان فروشنده، بلکه به عنوان یکی از شخصیت ها . شما کدوم یکی از این ها هستید ؟

نهالت را کجا کاشتی ؟

+ ۱۳۹۵/۱۲/۱۸ | ۱۴:۳۸ | رحیم فلاحتی

  هر چه فکر کردم متوجه نشدم ایراد کار از مسئولین اداره ی برق است که خطوط انتقال نیرو را از روی درختان شهر عبور می دهند یا نتیجه ی سلیقه ی مسئولین فضای سبز شهرداری که نهال ها را زیر کابل های برق می کارند تا هیچ وقت نتوانند رشد طبیعی خود را داشته باشند و قد و قامت درستی پیدا کنند ؟!

در میان مستضعفان

+ ۱۳۹۵/۱۱/۱۳ | ۰۸:۴۵ | رحیم فلاحتی

+ یک عکس قدیمی  بر روی بدنه ی سیمانی پل انزلی ـ کنار بساط ماهی فروشان ـ که شاید قدمتش به همان ماه های اولیه انقلاب برگردد. حین کوچه گردی ها همراه عزیزی، یادآوری و نشانم داد.

با تمام تضادهایت زیبایی !

+ ۱۳۹۵/۶/۱۲ | ۲۲:۴۸ | رحیم فلاحتی

+ کمی سنّت در دستان بانوی عصر مدرن !

این دکان تعطیل است

+ ۱۳۹۴/۱۲/۲۹ | ۲۳:۳۰ | رحیم فلاحتی

دوستان عزیز ! ممنون که یکسال دیگر آبلوموف را خواندید و تحمل کردید و دم برنیاوردید. در دکان تا اطلاع ثانوی که دیر و دور نیست بسته است و همانطور که پیداست کرکره را پایین کشیده ایم. تعطیل کرده ایم نه به قصد حج و دمشق و دیگر عتبات و... نه حتی دبی و شارجه و آنتالیا و زبانم لال پاریس و نیس و ... بلکه می رویم پی ولگردی که در عالم لذتبخش تر از این نیست !

سال نو بر شما مبارک !

آبلوموف
آبلوموف
« صدای همهمه می آید
و من مخاطب تنهای بادهای جهانم »

سهراب سپهری


« دانایان ناموختگانند
آموختگان، ندانند »

لائو دزو
آرشیو