آبلوموف

و نوکرش زاخار

گلابی ! از ماتحت

+ ۱۳۹۷/۱۲/۱۰ | ۱۹:۴۷ | رحیم فلاحتی

تهران،زباله،کون گلابی

 

   چند بار گمش کردم . می پرسی چه را ؟ ایام هفته را . گاهی نمی دانم چه روزی است و گاهی نمی دانم چندم است . جایشان مدام عوض می شود. بازیگوش اند و فرّار . نه این یکی مراعات آدم را می کند و نه آن یکی ملاحظه . تا چشم به هم می زنی روز گذشته و هفته آمده . و تا ماتحت خود را بجنبانی چهارتا بچه ی تُخس نارنجکی  را همانجا زیر ماتحت ات منفجر کرده اند که یعنی : « آهای ! کون گلابی  ... بجُنب سال تموم شد  ! ... » و این یعنی یک سال دیگر به سرعت برق و باد گذشت .

 « آهان ! راستی امروز چندمه ؟ چند شنبه است ؟ !!!  ... »

  

و دیگر هیچ

+ ۱۳۹۷/۱۲/۶ | ۲۳:۰۰ | رحیم فلاحتی

 نمایشگاه استاد پرویز تناولی

 

  با این حال خراب و ذهن آشفته، فقط دشنام و کفرگویی می تواند زبان حال باشد . و دیگر هیچ !

عکس از : جانی براوو

 

امیر در دور دست

+ ۱۳۹۷/۱۲/۲ | ۱۰:۰۳ | رحیم فلاحتی

  مکان : تهران، پارک ملت

  این سرزمین حکایت و سرنوشت عجیبی دارد. بالا و پست های بسیاری را از سرگذرانده است. اما این در این سال های معاصر تمام آنچه را که در طول چندهزارسال براین خاک گذشته بود را یکجا برما نمودار کرد و در پیش چشممان قرار داد. جنگ، چپاول ... جنگ و چپاول ... دین فروشی ، وطن فروشی ... خودفروشی ... تا آن میزان که شاعری به زنهار آمده و می سراید : « کاوه ای پیدا نخواهد شد امید / کاشکی اسکندری پیدا شود* ... »

* مهدی اخوان ثالث

عکس از : رحیم فلاحتی 

آبلوموف
آبلوموف
« صدای همهمه می آید
و من مخاطب تنهای بادهای جهانم »

سهراب سپهری


« دانایان ناموختگانند
آموختگان، ندانند »

لائو دزو
آرشیو