آبلوموف

اگر توانستید ایرادِ کارِ پت و مت را پیدا کنید، این را هم خواهید توانست!

برم بشینم دوباره این کارتون دوست داشتنی رو ببینم شاید فرجی شد ؟!!

حالا پیدا کنیم پرتقال فروش را :|

ببخشید مت عزیز که تو حوزه ی شما دخالت کردیم :)))

تو گلدون... :|

نهال تبریزی رو تو گلدون نکاشته باشید ؟!  :)))

بد سلیقگی ست! شاید هم نادانی و بی توجهی..

توی شهر که چرخی بزنی غمگین و افسرده می شی از این همه بد سلیقگی :((

من نخل رو تو گلدون کاشتم بعد بردم بیابون :)

من جوانه هایی رو که از دونه های خرما رُشد می کنند و برگ باریک و بلندی دارند رو خیلی دوست دارم. بچگی هامون که بیشتر تو خاک و خل پرسه می زدیم بیشتر تو باغچه و گوشه کنار می دیدیم اما حالا نه ! متاسفانه تو شمال هیچ وقت این درخت به بار نمی شینه :((

می ذاشتید سرجاش بمونه تا بار بده :)))

بی مسئولیتی و بی توجهی قطعا! -_-

سلام ماهی گُلی
بله . انگار اینها از آزمایش و خطا هم درس نمی گیرن ؟!!

شما اگه تشریف بیارید جنوب وفصل گرما وخرما پزون رو تجربه کنید عطای علاقه به نخل رو به لقاش می بخشید
ولی یه کاری من بخاطر شما از نخل وخرما عکس می گیرم میگذارم عکساخونه ی خونم حداقل عکس ببینید :))
این بار که خرما خوردم حتما هسته اش رو تو گلدون می کارم ونگه میدارم تا ثمر بده :)))

ایراد؟!... آقا مگه ایرادی داره؟ این خودش یک نوع مهندسی ست که در آینده شهرداری نخواهد یک هزینه ی مضاعف جهت بریدن و کوتاه کردن سرشاخه بدهد... .

نمی دونم ! شاید ایراد کار از ماست :))

کجای ایران یک چیز سر جایش است و منظم مدیریت می شود که این درخت ها یا تیر برق ها مرتب و منظم باشند و در جای درستشان باشند
شما جوش نخور .
اسم وبلاگتونم جالبه ... نام شخصیت اصلی یکی از کتاب هایی که خیلی وقت پیش خواندم . یادم می آد یک شخصی بود که هیچ کاری انجام نمی داد. کتاب روسی بود

عین آجیل شب عیدِ . ولی از اونا که توش پُرِ نخودچی کشمشِ !!! اصلن توش خبری از پسته و بادوم نیست !!
چرا جوش بخورم . این شبای عید همه جا پرِ خوراکی و تنقلاتِ :)))
آره ! آبلوموف دوست داشتنی :)

من نگهبان مزرعه‌ام، باغبونش که دیگه نیستم! :))

کاش این کلاغای دور و بر باغ رو می فرستادی تخم چشای اینا رو در بیارن :))

سرنوشت کودکان این سرزمین چیزی بیشتر از این چیست

یاد درخت هایی افتادم که یک عده ای با نیت شوم پاشون نمک و گازوییل می ریختند :((