آبلوموف

و نوکرش زاخار

صبح بارانی

+ ۱۳۹۴/۴/۲۷ | ۰۶:۲۱ | رحیم فلاحتی

  باران تندی روی شیروانی ضرب گرفته . خواب آلوده و کرخت خودم را سمت پنجره می کشم. نگاهی به کوچه می اندازم .در فضای نیمه تاریک کوچه آب باران از در و دیوار جاری است . هنوز از خورشید خبری نیست ولی هر جا باشد تا چند دقیقه ی دیگر سر و کله اش پیدا می شود. ولی با این همه ابر که سراسیمه می بارند و می بارند بعید می دانم بتواند خودی نشان بدهد.

  در حال تجسم هستم. تجسم نمازگزارهایی که باید مسیر خانه تا مساجد را در زیر این باران تند طی کنند. برای نماز عید . عید فطر .

داغ جبین

+ ۱۳۹۴/۴/۲۶ | ۲۳:۵۲ | رحیم فلاحتی

خورشید در راه مکثی کرد .

                    سپیده دم روسپی شهر آبستن بود

                                                 و مردان شهر سرشکسته

                                             و داغی که تا آخرین دم بر پیشانی شان بود .

 

فریبی که آلوده بودشان

                             خود به تنهایی دوزخی بود بس عظیم

                                             و این در ندرت وجدان بسی بزرگ می نمود !

عاشقانه

+ ۱۳۹۴/۴/۲۶ | ۲۳:۴۴ | رحیم فلاحتی

خداوندا ، مرا ببخش اگر تو را یاد نمی کنم

در روزهای پر شوکت و اعیاد با شکوهت .

مرا ببخش برای حضور نیافتن در بارگاهت

در نیایش های محصور در نور و بخور .

مرا ببخش برای درنیامیختن با جماعت نمازگزار

آنگاه که تو را در معابر و میادین عبادت می کنند .

و به خاطر این حقیقت که من هرگز

در رژه ی رنگانگ علمداران تو شرکت نکرده ام .  

continue

شرم

+ ۱۳۹۴/۴/۲۶ | ۲۳:۳۸ | رحیم فلاحتی

 

هربار که خواسته ام چیزی در مورد تو بنویسم بال گشوده ای و پروازکنان آمده و برسطور دفترم نشسته ای . آن قدر نزدیک که شرمم آمده آنچه را که دوست دارم و تو در آن سرآمدی در قالب کلمات بریزم .
   پس بیا و دمی دور بنشین . آری ، بر روی همان بوته ی گل خوب است. کمی درنگ کن و بگذار سیر تماشایت کنم و دور از چشمانت کلمات را در وصف تو رج کنم روی این خط های تا بی نهایت در انتظار .

.

لطفن ووووزیلا ننوازید مادرم گرسنه سر به بالین گذاشته !

+ ۱۳۹۴/۴/۲۳ | ۲۳:۴۵ | رحیم فلاحتی

  مادر خودش هم فراموش کرده است. به یاد ندارد چند شکم زاییده است و بچه ها را از چلّه در نیامده به خاک سپرده . می گوید همه از سوء تغذیه جان داده اند. کمی دو به شک می شود و می پرسد : « مادر این سوء تغذیه که می گن همون گرسنگی بود دیگه؟! می گویم : آره مادر ! ...آره ! ...»

  هر کدام را به نذر و نیازی خواسته نگه دارد. یکی را حسن، دیگری حسین، چه می دانم امیر و رضا نامیده اما همگی زود آمده و رفته اند. مادر که در یخچال را نیمه باز نگه داشته و مشغول باز کردن در شیشه ی ترشی است می گوید : « اسم این یکی را می خوام بذارم ظریف . اسم با مسماییِ مگه نه ؟ هم می شه برا پسر گذاشت هم دختر . خدا کنه این یکی پا قدمش خوب باشه . پر رزق و روزی ...

 ـ مامان چیزی برا خوردن داریم ؟

ـ خودت برو لای سفره باز کن ببین از نون ظهر چیزی مونده ...

ـ ای بابا! مامان مگه یادت نیست ظهر نون کم بود خودت یه کف دست خوردی ...

.

.

دو کلام از کینولوگ

+ ۱۳۹۴/۴/۲۲ | ۲۳:۲۹ | رحیم فلاحتی

  مربی به آن ها گفت: « محال است! سگ هرگز آدمی را که دوست دارد گاز نمی گیرد. حرفم را باور کنید، خودم سگ باز کهنه کاری هستم. ما جد اندر جد کینولوگ1 بوده ایم. این جور رذالت ها فقط از نوع بشر بر می آید.»

1 ـ Kynolog؛ سگ شناس

* نقل از کتاب : روسلان وفادار، گئورگی ولادیموف،دکتر روشن وزیری

.

ژولیده گویی

+ ۱۳۹۴/۴/۲۲ | ۰۰:۲۱ | رحیم فلاحتی

  ژولیده یکی از شخصیت های " روسلان وفادار " نوشته ی گئورگی ولادیموف در صفحه 78 می گوید :

« احمق کسی است که بخواهد همه مثل او زندگی کنند. چنین ملتی هم ملت احمقی است. هرگز روی خوشبختی را نخواهد دید، ولو این که از بام تا شام خوشبختی اش را توی بوق و کرنا کند.»

.

.

+ روسلان وفادار ، فاجعه ی وفاداری در دوران اسارت ،گئورگی ولادیموف،دکتر روشن وزیری،نشرماهی،چاپ اول 1391

بنازم غیرتت را

+ ۱۳۹۴/۴/۱۹ | ۲۱:۲۸ | رحیم فلاحتی

  سرعت گیر اول را ندیده رد کرد. وانت نیسان تکان سختی خورد و از حجم انبوه اسبابی که چون کوه بالا رفته بود یکی کم شد. چمدانی کوچک با صدایی بم به روی آسفالت خورد و تاپی صدا داد . با یک حرکت فرمان ردش کردم . راننده در را ناگهان باز کرد و به سرعت سمت چمدان دوید. زیپ آن را چک کرد و لبخند رضایت به لبانش نشست . 

  آرام آرام دور می شدم و هیکل بزرگ اش درون آینه ی بالای سرم ذوب می شد. همینطور که دور می شدم پیش خود گفتم : « مردیکه طوری دوید توی خیابون انگار لباس زیر زنش توی چمدان بود ...»

.

.

دو گام در تنهایی

+ ۱۳۹۴/۴/۱۹ | ۰۰:۱۲ | رحیم فلاحتی

  کوچه در انبوه درختان مخفی شده بود و من در سایه ساری آمیخته با صدای جیرجیرک ها آرام می رفتم. آندره انگار تازه حیاط کلیسا را شسته بود و آب از زیر صلیب هایی که بر روی در بود چون چشمه ای می جوشید و برگ هایی را که از تف گرمای ظهرگاهی تابستان سوخته و زرد شده بودند با خود همراه می آورد ...

.

دعاهای شبانه

+ ۱۳۹۴/۴/۱۹ | ۰۰:۰۱ | رحیم فلاحتی


   شعر « دعاهای شبانه » اثری است از " ارنستو کاردنال " یکی از برجسته ترین شعرای نیکاراگوئه . او متولد 1925 میلادی است .
   کاردنال با شعرهایش همواره از بخت های کسب جایزه ی نوبل ادبیات به شمار می رفته ، هرچند هنوز محقق نشده است . او در سال 1980 میلادی موفق به دریافت جایزه صلح کتابفروشی های کشور آلمان شده است .

خداوندا ، به سخنان من گوش فرا ده ،
     ناله هایم را بشنو
و به شکوه هایم ، اعتنا کن
زیرا تو با دیکتاتورها همدست نیستی
از سیاست های آن ها حمایت نمی کنی
تحت تاثیر تبلیغات آن ها قرار نمی گیری
و به باند تبهکاران نیز تعلق نداری

در نطق های آن ها نشانی از صداقت نیست
نیز در اعلامیه های مطبوعاتی شان .

آن ها مدام از صلح سخن می گویند
در حالی که مدام بر تولید ابزار و ادوات جنگی شان می افزایند
در کنفرانس های صلح ، درباره ی صلح سخنرانی می کنند
و در نهان آتش جنگ را بر می فروزند
 رادیوهای لافزن آن ها در تاریکی شب می غرند
میزهای آن ها پوشیده از اسناد توطئه آمیز
           و طرح های شوم است .
اما تو مرا از شرّ آن ها مصون خواهی داشت
حرف های آن ها از دهان مسلسل دستی بیرون می آید
و زبان آن ها ادامه ی سرنیزه های زهرآلودشان است .
پروردگارا ، آن ها را به سزای اعمالشان برسان
توطئه های کثیف شان را نقش بر آب کن
ناکامشان گردان
چوب لای چرخشان بگذار

در لحظه ی به صدا در آمدن آژیر
کنار من باش
زیر باران بمب ها ، پناهم ده
پناه ده به آن کسی
که نه پیام های سوداگرانه ی آنها را باور دارد
و نه فعالیت های تبلیغاتی و مبارزات سیاسی آن ها را
پناه ده به آن کسی که هیچ پناهی جز تو ندارد
و او را محاصره کن با عشق و محبت بی کرانت
همچون تانک ها و زره پوشهای آن ها .


* فریده حسن زاده ، شعر آمریکای لاتین در قرن بیستم ، نشر ثالث 1382 ،ص366 
.
آبلوموف
آبلوموف
« صدای همهمه می آید
و من مخاطب تنهای بادهای جهانم »

سهراب سپهری


« دانایان ناموختگانند
آموختگان، ندانند »

لائو دزو
آرشیو