دیر آمدنت دشوارترین حدیث موثق ام بود.
پیداست دیر آمدنت چه بر سرم آورده ؟!
پیداست دیر آمدنت چه بر سرم آورده ؟!
دوباره نم نمک بهار در حال نزدیک شدن است. اگرچه آمدن بهار نوید زنده شدن دوباره ی طبیعت است و فصل شکوفه و گل و بلبل اما یک موجود کوچک و دوست داشتنی در این میان سرنوشتی تلخ در انتظارش است .
برایم عجیب بود. بارها از کنارش گذشته بودم. اما هیچ وقت نفهمیده بودم چه نوع سلیقه ای باعث بوجود آمدن و یا خلق چنین اثری شده است. آن ریسه و سرپیچ های بدون لامپ. کلمات نقش شده روی در و قسمتی از آن که مسدود و باقی کار رها شده بود. همه و همه برایم جای سوال داشت.
همیشه می ترسیدم در گذر بعدی ام از مقابل آن در، چند شمع نیم سوز و آب شده ببینم که پای آن روشن شده است !
* من عاشق شکست نور از بین درخت ها هستم .
* من شیفته ی انعکاس تصویر درخت ها بر روی آبگیرها و دریاچه ها هستم.
* من همیشه دلداده ی درختانی بوده ام که هر چند ریشه در زمین داشته اند اما سرسپرده ی آسمان بوده اند.
* من عاشق درخت ها هستم.
امیدی به گشایش و رونق این دکان نیست !
+ حال و احوال این روزهایم .
این که ببینی خانه ای فراموش شده، به اندازه ی آدمی از یاد رفته و تنها ناراحت کننده و غم انگیز است !
شما یک در صد احتمال بدهید که اگر یکی از نویسندهای این تبلیغات دیواری دست صاحب این خانه می افتاد چه می شد؟!!!
+ این یکی ش رو تا به حال ندیده بودم! مدیون ام هستید اگه فکر کنید این تابلو کنار یک خیابان اصلی و یا حتی فرعی نصب شده باشه.