آبلوموف

با جفت دست هاش و خشمش حتما خفه اش میکرد :)

اول با خونسردی یک جوشکار خبر می کرد.
بعد یک میله ی محکم و جون دار بالای همون تابلو به صورت افقی جوش می داد.
و بالاخره اون تابلونویس بخت برگشته رو همون جا آویزونش می کرد.
شما لطفن برا سهولت کار دنبال یک چهارپایه باشید جهت گذاشتن زیر پای اعدامی :)

مثل یک اثر پست مدرن شده...

آقا شما این رو جلوی روی صاحبخونه هم می تونی بگی ؟
:)))

بعید میدونم،به سرنوشتی دچار میشم که در بالا ذکر شده:))

بدتر از آویزون شدن فکر می کنم عذاب اونی که چهارپایه رو از زیر پای اون بنده ی خدا می زنه بیشتره.سفرش می کنم اون کار رو بده به شما تا هر شب کابوس ببینی :)

من کشته ی دست خط خوشنویس شدم! همه ش هم خط یک نفره انگاری! :))

واقعن انگار همینطوره! ساحل،دریا،موج ... عدالت ،دهکده،تندر ... فکر کنم تمام تلفن ها رو یکنفر جواب می ده :))

من که صآبخونه هستم و آدم خوبیم هستم :|

سلام
کاش از خدا یک چیز دیگه خواسته بودیم . شاهد از غیب رسید :)))

+ متشکرم صآبخونه اید و صآب اختیار :))

خداوکیلی اون آقایی که گغت پست مدرن شده خیلی خوب گفت :دی

بله ! اون آقا خودش این کاره ست :)
فکر کنم بخصوص منظورش اون گوشه بالا سمت راست کنار پنجره بوده :)

باید همه ی خونه رو رنگ می کرد :)

مگه جای رنگ نکرده مونده ؟!
:)

خونه احتمالا توی انحصار وراثته و برای وراث مهم نیست چه بلایی سرش میارن... 

باید با هم به توافق می رسیدن و دیوار خونه ی پدری رو به عنوان بیلبورد کرایه می دادن :)