زمزمه ای روبه روشنایی
+
۱۳۹۵/۷/۲۸ | ۱۱:۴۱ | رحیم فلاحتی
کاش می دانست !
ای کاش !
نمی دانم اصلن تاب می آورد که بشنود ؟
تن و روانی فولادین می طلبید
که بایستد و گوش دهد
فقط گوش دهد
نه کم
نه بیش.
کاش ارغوان می دانست در این هزار و اندی سال که بر من گذشته است
راه را چگونه رفته ام
بی هیچ راه همواری در پیش
و روزنه هایی که در تاریکی و یاس
هیچگاه خودی نشان ندادند.
کاش می دانست !
کاش دلیل فرسودگی ام را می دانست
کاش لااقل او زنگار از وجود خسته برمی داشت
و روان خسته و رنجورم را
با ندانم ها
نمی آزرد !
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی ست هوا؟
یا گرفته است هنوز ؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
اندر این گوشه خاموش فراموش شده
یاد رنگینی در خاطرمن
گریه می انگیزد2
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد می گرید
ارغوان
این چه راز ی است که هر بار بهار
با عزای دل ما می آید ؟
ارغوان
تو برافراشته باش
تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان
♫♫
فقط یاد آهنگ ارغوان علیرضا قربانی افتادم
ممنون :)
آره ! اونم خسته ست .