فاطیما ـ 29
ـ نگاه کن! مبادا وقتی من رو برا شستن بردن مسجد با مرده شور تنها بذاری . الان دیگه گند مرده شورها هم در اومده .مرده رو تنها ببینن والسلام ! هر طور پیش اومد می شورن و کفن می کنن . مرده که تمیز شسته نشد به چه درد می خوره ؟ عذاب قبر براش سخت تر می شه . این حقیقت داره . راه بهشت هم به روش بسته می شه . راستی، می گن اگه دختر تو شستن مادرش همراهی کنه جاش تو بهشته . مادرش این جای صحبت اش دستش را از زیر لحاف بیرون آورد و صلوات فرستاد و سپس پنج دقیقه نگذشته بود که از ته گلو آرام آرام شروع به خُرخُر کرد . الان مادرش پنج شش دقیقه به این صورت آرام خُرخُر می کرد و بعد از آن که خوابش سنگین تر می شد ناگهان خرناسه می کشید و از صدای آن از جا می جهید و انگار که اتفاقی نیفتاده باشد به صحبت اش ادامه می داد .ـ سهم مرده شور رو کنار گذاشتم . یک کلاغی 1، یک جفت جوراب ، یک دست لباس شب نخی .ـ مامان می دونی اینا رو چندبار به من گفتی ؟...ـ روی طاقچه ست . توی اون بقچه که بوته های زرد داره . باز کنی می بینی . در حق این بقچه با بوته های زرد رنگش و محتویات آن می شود گفت مادرش هر شب قبل از خواب با صدایی در حال نیمه هوشیاری صحبت می کرد . انگار وقتی از مرده شور و بقچه ی خرت و پرتی که برای مرده شور کنار گذاشته بود حرف می زد احساس راحتی می کرد . مادرش چندین بار آن بقچه را باز کرده بود و محتویاتش را نشانش داده بود . پیراهن نخی آبی رنگی را که برای مرده شور خریده بود به تن کرده بود و درون خانه این طرف و آن طرف رفته بود و بعد آن را بیرون آورده و با سلیقه درون بقچه گذاشته و گره زده بود . ـ دوباره می گم ! خواستید جنازه م رو از زمین بلند کنید مُ لای غریبه خبر نکنید . تو این زمونه گند مُ لا ها هم در اومده . به آقا رضا سفارش کردم ، انشا الله خودش مجلس م رو برگزار می کنه . قرآن خون هم اون سفارش می کنه . در ادامه باز هم مادرش در مورد مرده شور حرف هایی زد ولی به خاطر اینکه کلمات از زیر لب های سنگین از خوابش بیرون می آمد چیزی متوجه نشد . خودش هم خیلی خسته بود و درون چشم هایش می سوخت . * " فاطیما" ترجمه ای است از رمانی به همین نام از نویسنده ی آذربایجانی به نام " آفاق مسعود " 1ـ چارقدی ابریشمین که زنان عشایر بر سر می کنند .