آبلوموف

و نوکرش زاخار

امیر در دور دست

+ ۱۳۹۷/۱۲/۲ | ۱۰:۰۳ | رحیم فلاحتی

  مکان : تهران، پارک ملت

  این سرزمین حکایت و سرنوشت عجیبی دارد. بالا و پست های بسیاری را از سرگذرانده است. اما این در این سال های معاصر تمام آنچه را که در طول چندهزارسال براین خاک گذشته بود را یکجا برما نمودار کرد و در پیش چشممان قرار داد. جنگ، چپاول ... جنگ و چپاول ... دین فروشی ، وطن فروشی ... خودفروشی ... تا آن میزان که شاعری به زنهار آمده و می سراید : « کاوه ای پیدا نخواهد شد امید / کاشکی اسکندری پیدا شود* ... »

* مهدی اخوان ثالث

عکس از : رحیم فلاحتی 

تبی از نوع دیگر

+ ۱۳۹۷/۱۱/۲۵ | ۲۱:۴۴ | رحیم فلاحتی

  از پارسال که روزگارم به هم ریخت، به هذیان و تب هایم یکی دیگر هم اضافه شد. و این آخری که مثل مالاریا سال ها با من و در خونم بود تب عکاسی بود که حالا امانم را بریده . باعث شده متلک بشنوم . دوربینم را بقاپند و گلاویز شدن و شنیدن ناله و نفرین از متکدی های زن مترو که خیال کرده اند از آنها فیلم برمی دارم برای نهاد یا ارگانی . با همه ی مشقت هایی که عکاسی دارد اما دنیای شیرینی است ثبت لحظه ها . ثبت آدم ها و چهره های متفاوت شان و حتی رفتارشان در معابر عمومی. و در تنهایی کنکاش کردن بر روی خطوط چهره و حالت های صورت شان .

  اگر روزی به عکاسی خیابانی برخوردید از او نهراسید  . دوستانه برخورد کنید ! و حتی می توانید از او بخواهید نسخه ای از عکس تان را برای تان ایمیل یا تلگرام کند.

آبلوموف
آبلوموف
« صدای همهمه می آید
و من مخاطب تنهای بادهای جهانم »

سهراب سپهری


« دانایان ناموختگانند
آموختگان، ندانند »

لائو دزو
آرشیو