آبلوموف

و نوکرش زاخار

تو باور مکن !

+ ۱۳۹۸/۹/۹ | ۲۲:۱۵ | رحیم فلاحتی

گل و تفنگ

تو باور مکن !

از شعله پوش تفنگی گل بروید 

و بجای گاز باروت 

عطر گل بیرون بتراود 

تو باور مکن !

Photo by me .

کنجکاوی

+ ۱۳۹۸/۲/۲۳ | ۰۷:۱۲ | رحیم فلاحتی

کنجکاوی

  صبح را با این دغدغه آغاز می کنم. دغدغه ی حس کنجکاوی . خوب و بد بودنش . احساس هایی که از آن بدست می آید. نیتی که پشت آن است. به این فکر می کنم که این حس انسان را در طول تاریخ در مسیر زندگی و تکامل پیش برده و همه ی شناختش تا به امروز نتیجه ی همین کنجکاوی بوده است . از بوییدن گل و کشف بوها تا چشیدن میوه های سمی و حتی مرگ !

 

بله ! کنجکاوی همیشه باعث رستگاری نیست !

 

روییدن آغاز می کینم جان !

+ ۱۳۹۸/۱/۱۰ | ۱۳:۵۴ | رحیم فلاحتی

گل بی خار کجاست ؟

  نمی دانم چرا از گلی که به این ساقه بود عکس نگرفتم . شاید به خاطر اتفاقات پُرفراز و نشیب تابستان سال نود و شش بود. به خاطر تلخی ها. به خاطر رفتارهایی که موجب شده بود روی زیبای قضایا را نبینم . و فکر کنم دنیا همینقدر چرکین و زشت بوده و خواهد بود. غافل از اینکه همیشه اینطور نیست . و نیرویی باعث شد تا نگاهم رو به بالاکشیده شود . و از زمین و گل ولای و زشتی ها و از خارها چشم بردارم و نور و رنگ و زیبایی ها را ببینم . 

 سال نود و هفت سال پرباری بود. و دوستانی چند در این میان مرا یاری دادند که وامدار مهر و محبت شانم . می دانم شاید هیچ وقت اینجا را نخوانند اما باید گفت تا حد زیادی برخاستنم و ادامه دادنم را مدیون این سه تن ام :

« سعید و امین و جانی »

پاینده باشید دوستان من !

دوباره دستان معجزه گرت پیدا شد !

+ ۱۳۹۵/۱/۱۷ | ۲۱:۱۲ | رحیم فلاحتی

آبلوموف
آبلوموف
« صدای همهمه می آید
و من مخاطب تنهای بادهای جهانم »

سهراب سپهری


« دانایان ناموختگانند
آموختگان، ندانند »

لائو دزو
آرشیو