یک اسکناس کم بود.
دهانم مزه بدی گرفته است. ته گلویم تلخ شده و گاه طعم شوری در کامم پاشیده می شود. مزه ای نزدیک به دهانی که خون آلود است . مردی که مقابلم نشسته لب می زند اما من چیزی نمی شنوم. از او یک لیوان آب می خواهم . بعد از لحظه ای آب را مقابلم می گذارد و می خواهد که حرف بزنم.
"ضربه ی اول رو اون زد. عصبانی و گیج بودم . نمی خواستم دست روش بلند کنم . زنم همراهم بود. بعد چند ضربه ی دیگه حواله ام کرد . مغزم انگار جوش آورده بود. دست بردم سمت کیف دوشی ام . "
« بذارید از اینجا بگم :
پیاده که شدم، کرایه ی دو نفر را گرفتم طرفش و تشکر کردم . اسکناس ها را بین انگشت شست و سبابه حرکت داد و گفت : « کرایه تون هشت تومن می شه ! » جواب دادم : « نفری سه تومنه . حالا اگه سر گردنه ست، سه و پونصد. » و هزار تومان دیگر به او دادم و در را با شدت بستم . صدایش را می شنیدم که می گفت : « ... انگار داره به گدا پول می ده ... » اتومبیلش را دور زدم تا با همراهم از عرض خیابان بگذریم . شیشه را داد پایین و گفت : « آدم ناحسابی در رو چرا می شکنی ؟! »
گفتم : « به حقت راضی باش تا درت رو آهسته ببندم .»
پیاده شد و آمد طرفم . سینه ام را دادم جلو و مقابلش ایستادم .مشت اول را حواله ام کرد. چندتای بعدی را هم زد . دست در کیف دوشی ام کردم و انگشتانم وقتی سردی آلت فلزی را احساس کرد بیرونش کشیدم و بازش کردم. همانطور که با دست چپ یقه اش را گرفته بودم با دست راست چند ضربه به پهلوهایش زدم . چرخید و افتاد . »
« یعنی می خوای بگی برای هزار تومن ؟ برای هزار تومن آدم کشتی ؟! ... »
ولی جدای از اینکه شاید منظورتون رو خواسته باشید استعارهای مطرح کنید، متاسفانه چنین اتفاقی با همین داستان و جزئیات چندان نمیتونه غیرواقعی باشه. اتفاق میفته!
برای هزار تومن نیست. برای اینهمه سال قالتاقی و زورگویی و مفت خوری و دزدیه! برای انتقام گرفتن از اون کله گنده هاییه که دست امثال ما بهشون نمی رسه اما می تونیم به جاش این پایین مایینا حال ِخرده دزدها رو بگیریم... .
دمش گرم. راوی در را نشکانده بود. فقط محکم بسته بود. اما آن دروغگو گفت در را شکاندی! دروغگو را باید حذف کرد.