من به خاک چنگ نخواهم زد !
+
۱۳۹۴/۶/۱۵ | ۱۵:۵۳ | رحیم فلاحتی
به کودک مغروق:
موج ها
چه پی در پی
پیشانی ات را بوسه می دهند
غافل از این که تو
گوش به زنگ
لالایی مادر
سر به بستری سرد
گذاشته ای
و من
نگاهم به دست های کوچک ات خیره مانده
تاکید می کنم ،
به دست های کوچک ات .
که چگونه پشت به این خاک
به این خاک آلوده ی نفاق
آرام گرفته است .
پس از تو
باد لالایی مادرت را
به کدام سو زمزمه کند ؟
رو به ساحل نفاق ؟
هرگز!
من زین پس نگاهم را
از تمام مادران آبستن
خواهم دزدید
خواهم دزدید
خواهم دزدید
...
وگرنه شرم
جانم را خواهد رُبود ...
.
+ گره خورد به پست هایی از بدمست و چهارشنبه
اما خودم اینو بیشتر دوست دارم!
«جهان دوباره به رقص آمده ست، در شب جنگ/
دلش برای لباس عروسیاش شده تنگ/
کنار حجله خونین یاسها در باد/
به حرف آمده هر بار از دهان تفنگ/
به وحشیانهترین شکل ممکن آماده ست/
بدل کند نوک انگشت خویش را به فشنگ/
فقط به خاطر تاراندن دو تا آهو/
فقط برای هراساندن دو قوی قشنگ/
بگو که صید کدام انفجاری ای کودک/
که سر به ساحل دنیا زدی شبیه نهنگ/
تو زیر بوسه خورشید خفتهای و سزاست/
جهان بمیرد از این زندگی از این همه ننگ.»
مرتضی حیدری آل کثیر
«جهان دوباره به رقص آمده ست، در شب جنگ/
دلش برای لباس عروسیاش شده تنگ/
کنار حجله خونین یاسها در باد/
به حرف آمده هر بار از دهان تفنگ/
به وحشیانهترین شکل ممکن آماده ست/
بدل کند نوک انگشت خویش را به فشنگ/
فقط به خاطر تاراندن دو تا آهو/
فقط برای هراساندن دو قوی قشنگ/
بگو که صید کدام انفجاری ای کودک/
که سر به ساحل دنیا زدی شبیه نهنگ/
تو زیر بوسه خورشید خفتهای و سزاست/
جهان بمیرد از این زندگی از این همه ننگ.»
مرتضی حیدری آل کثیر
۱۵ شهریور ۹۴
پاسخ
بله ! من هم این شعر را بیشتر دوست داشتم .
ممنونم :)
ممنونم :)
۱۵ شهریور ۹۴
به قول حسین خان پناهی که:
خدا، میشه از جای حق پاشی، بزاری حق سر جاش بشینه!
....
دموکراسی و حقوق بشر و .... همش کشک، همش پشم
بشریت رو به زواله کلا دادا
۱۵ شهریور ۹۴
پاسخ
به امید روزی که حق سرجاش بشینه !
آمین !
آمین !
۱۵ شهریور ۹۴
پاسخ
بله ! خواهد گفت : « جناب خدا ! چیزی قابل عرض نیست. به جز دلتنگی و دوری شما ! »
۱۵ شهریور ۹۴
هر روز ارزش جون ادما رو دارن پایین میارن ، ارزشِ انسانیت رو پایین میارن
درسته دنیا پر از پستی و بلندی ِ
ولی انگار فقط ما هایِِ پست نشین باید این پستی ها رو لمس کنیم
۱۵ شهریور ۹۴
پاسخ
واقعن خوب گفتن : هرچه سنگه برا پای لنگه !
۱۵ شهریور ۹۴
پاسخ
باد لالایی ات را به سویش خواهد برد
بودن این که آرامشش را بر هم زند .
بودن این که آرامشش را بر هم زند .
۱۷ شهریور ۹۴
به امید صلح و روزهای آفتابی برای همه کودکان جهان...
دوست دارم دعا کنم اللهم عجل لولیک الفرج.
۱۷ شهریور ۹۴
پاسخ
آری ! مصلحی خواهد آمد!
و تا آن روز جهان شاهد چه صحنه های شنیعی خواهد بود .
و تا آن روز جهان شاهد چه صحنه های شنیعی خواهد بود .
۱۷ شهریور ۹۴
سلام
آقای صاحب اینجا خستگی و بی حوصلگی تون تموم نشد؟
یعنی بهانه بهتر از این وجود نداشت؟
خب بیا بنویس دیگه برادر من...
:/
آقای صاحب اینجا خستگی و بی حوصلگی تون تموم نشد؟
یعنی بهانه بهتر از این وجود نداشت؟
خب بیا بنویس دیگه برادر من...
:/
۲۴ شهریور ۹۴
پاسخ
سلام آبجی ! چشم !
۲۴ شهریور ۹۴
بر تو ای دریا دو صد نفرین جوانم را کرفتی
کشت تنهایی مرا چون همزبانم را گرفتی
بر امید ساحلم بردی به گردابم فکندی
کشتی مارا شکستی بادبانم را گرفتی
ماه سیمای جوانی داشتم در شام پیری
ای دریغا ماه سیمای جوانم را گرفتی
نور چشمم بود و یار نازنینی مهربان
نور چشمم را ربودی مهربانم را گرفتی
غنچه ام را بردی و گریان به ساحل خیره ماندم
تو گل پژمرده ر دادی و جانم را گرفتی
دل به سروی بسته بودم با امید باغبانی
نا امیدم کردی و سرور روانم را گرفتی
مرغ سرگردان نبودم آشیان بود روزی
با یکی طوفان سرکش آشیانم را گرفتی
اینک از پا چون نیفتم من که خود لرزنده برگم
ناتوانی را چه سازم ؟ چون توانم را گرفتی
های دریا سوختی جان مرا آتش بگیری
سینه ات پر دود باد دودمانم را گرفتی
شعری از مهدی سهیلی / تقدیم به روح بلند آیلان کردی کودک سوری