دنده های من و آقا سگه
+
۱۳۹۸/۸/۲۱ | ۰۶:۳۰ | رحیم فلاحتی
ماه کامل بود. صدای موذن به گوش می رسید. چهار سگ در بیراهه پرسه می زدند.
رضا پرسید : « مگه سگ ها رو چند رو پیش جمع نکرده بودند؟ »
گفتم : « خبر نداشتم . تو با چشمای خودت دیدی ؟ »
گفت : « آره بابا ! مامورهای شهرداری می گرفتن ، می کردن تو ماشین .»
گفتم : « آره راست می گی . قیافه ی هیچ کدومشون آشنا نیست .»
گفت : « آره پیداست غریبه ان . از محله های بالا اومدن . چاق و چله ترن .»
دستی کشیدم به پهلو و دنده هام و چیزی نگفتم . صبح سردی بود و با انگشت اشاره ام که درون جیب کت ام بود با لیست خریدی که عیال داده بود بازی می کردم . روزها گذشته بود و کاغذ چرک و چروک شده بود. ایستادیم تا مینی بوس شرکت از راه برسد .
گربه ای که بالای دیوار بود برای گرفتن موش باید پایین می آمد. از آن بالا چیزی نصیب اش نمی شد.
پاسخ
من هم اون بالای دیوار گیر افتادم . اگه سگا بذارن بیام پایین ...
۲۱ آبان ۹۸
پاسخ
سلام
روزگار عجیبی ست !
۲۱ آبان ۹۸
پاسخ
فکر می کنم تعریفی که برای حیات وحش صورت گرفته بود جایش را با تعریف که به اصطلاح انسان خوانده می شدند عوض کرده .
۲۶ آبان ۹۸
اگه سگها بذارن، میاد پایین و اون بدبخت هم یه چی نصیبش میشه. اگه سگها بذارن.
+سگها رو میگیرن، اونا که مریضن میکُشن. اونا که سالمَن یه پلاک میچسبونن رو گوششون و میندازنشون تو خیابون. یعنی: ملت، اینا سالمَن.