در برابر باد
+
۱۳۹۵/۱۱/۱۳ | ۲۲:۴۲ | رحیم فلاحتی
صورتم را خیلی وقت ها با سیلی سرخ نگه داشته ام، اما بورانی که امشب از سمت دریا می وزید اجازه نمی داد سرم را بالا بگیرم. دانه های برف مثل یک مُشت سوزن می پاشید توی چشمهام. دندان هایم را به هم می فشُردم و مسیر خانه را طی می کردم. بسته ی قهوه ای که توی جیبم بود وسوسه ای بود که گام هایم را تُندتر کنم.
کنار اجاق ایستاده ام. بوران پشت پنجره زوزه می کشد و من خیره مانده ام به حباب های ریز قهوه که آرام آرام بالا می آیند ...
پاسخ
حیف کفش نو نداریم بزنیم به کوه :))
۱۳ بهمن ۹۵
پاسخ
مستی تو از من سرخوشی من از تو :))
۱۴ بهمن ۹۵
بیشتر از اینکه به پست فکر کنم و بخوام چیزی در مورد اون بنویسم جوابی که به جناب بدمست دادید ذهنمُ در گیر کرده اگه ایوان ایلیچ آبلوموف با بد مست ترکیب بشه فکر میکنید چه موجودی خلق بشه ؟
جالب میشه ها ایوان ایلیچ تپل تنبل و بدمست :)))
جالب میشه ها ایوان ایلیچ تپل تنبل و بدمست :)))
۱۴ بهمن ۹۵
پاسخ
شاید یک ترامپ از بغل مون بزنه بیرون :))))
۱۵ بهمن ۹۵
این روزها بیشترمون صورتمون از سیلی سرخه تا سوز برف!
براتون شادی مدام از خدا میخوام.
۱۶ بهمن ۹۵
پاسخ
سِیلی از سیلی !
آرزوی سفرهای خوب با تنی سالم براتون دارم !
آرزوی سفرهای خوب با تنی سالم براتون دارم !
۱۶ بهمن ۹۵
جیباتون پر از قهوه هایی که وسوسه ی زندگی رو توی رگ های آدم حفظ می کنند... :)
آقا من هر کاری کردم بیام همساده تون بشم نشد! چه بد قلقه این بیان. و چه نچسبه فضای کارش!.. اصلا ببینم، اینجا هم خبری هست یا مثل بلاگفا سوت و کوره؟
۱۸ بهمن ۹۵
پاسخ
پر از دونه های دُرشت آسیاب نشده :)
فضای مدیریتش عالیه :) امکانات خوبی داره . اینجا هم خبری نیست . البته بازار ما همیشه کساد بوده :) فرقی نداره چه اینجا و چه اونجا :))
فضای مدیریتش عالیه :) امکانات خوبی داره . اینجا هم خبری نیست . البته بازار ما همیشه کساد بوده :) فرقی نداره چه اینجا و چه اونجا :))
۱۸ بهمن ۹۵
:))