آبلوموف

و نوکرش زاخار

خودزنی در سه دقیقه و سی و سه ثانیه

+ ۱۳۹۹/۳/۲۵ | ۰۹:۴۴ | رحیم فلاحتی

 

  سه سال طول کشیده بود تا یکی یکی فیلم ها را از گوشه و کنار فضای مجازی دانلود کنم . زیرنویس هماهنگ پیدا کنم و بر اساس نام کارگردان دسته بندی شان کنم . بعضی از آنها را چند بار دیده بودم و سعی کرده بودم چیزی از آنها را به خاطر بسپارم . اما گاهی چنان می شد که هیچ چیز از آن ها را به یاد نمی آوردم. تا دقایقی از تماشای شان می گذشت و نمی توانستم با قاطعیت بگویم که آن را دیده ام یا نه ! و تردید به سراغم می آمد. تردیدی که همه چیز را به سخره می گرفت . این آرشیو ساختن ها و انباشتن ها . جا برایم تنگ شده بود . جا برای آن ها هم تنگ شده بود. انگار آن ها هم از این وضعیت ناراحت بودند . کمی فکر کردم . فقط کمی . و با یک حرکت همه را حذف کردم و فضا کمی بازتر شد.

  الان که به موضوع فکر می کنم یادم می افتد که مستند " فی فی از خوشحالی زوزه می کشد " هم در بین فیلم ها بود. بهمن محصص در این مستند دلایل از بین بردن آثارش را می گوید . آثاری که خواهان بسیاری داشت و او با بیرحمی همه را پاره کرده و شکسته و ازبین برده بود. آری ! فی فی از خوشحالی زوزه می کشید ...

نمک زمین

+ ۱۳۹۸/۳/۲۰ | ۰۰:۲۱ | رحیم فلاحتی

 

  دیشب دقایقی از فیلم مستند « نمک زمین » را تماشا کردم. یک مستند فرانسوی – برزیلی به کارگردانی ویم وندرس  و ژولیانو ریبیرو سالگادو که در سال دوهزار و چهارده اکران شده است. شروعی فوق العاده داشت. با عکس هایی تاثیرگذار از یک عکاس برزیلی به نام سباستیائو سالگادو . عکاسی که با عکس هایش از گستره ی زمین و طبیعت و مردمان گوناگون ، روایت گر بخشی از فجایع انسانی و طبیعی و رخدادهای هولناک تاریخ معاصر جهان بوده است. عکس های سیاه و سفیدی از معادن طلای برزیل که همان ابتدا منِ مخاطب را مسخ و میخکوب کرد. آنقدر با قدرت این مواجهه صورت گرفت که برای لحظاتی نامه ای را که باید برای تو می نوشتم ، فراموش کردم.

  به اجبار تماشای ادامه ی فیلم را رها کردم . باید به چند سوالی که کرده بودی جواب می دادم. سوال هایی که باید جواب های شان راهی برای درک متقابل می شد. و رفع سوء تفاهم ها . پس نوشتم و نوشتم و جواب دادم .

  بعد ازنامه نگاری به تماشای ادامه فیلم نشستم. دیدن قبیله ای از انسان های بدوی اندونزی در این فیلم که سباستیائو برای عکاسی به میان آن ها رفته بود مرا به این فکر واداشت که چطور می شود یک سری افکار و دیده ها و شنیده ها در یک راستا و زمان قرار می گیرند تا اشتغالی ذهنی و فکری را در فرد بوجود آورند؟ این را از این جهت می گویم که چند وقتی بود به چگونگی انتخاب پوشش در انسان ها فکر می کردم. به انسان های اولیه . به این سوال می اندیشیدم که چطور و از چه زمانی انسان احساس کرد باید قسمت هایی از اندام خود را بپوشاند. و چطور شده بود که هنوز انسان هایی در گوشه و کنار جهان یافت می شدند که به این درک نرسیده بودند و به صورت کاملن برهنه در کنار هم زندگی می کردند. و این تصاویر مستند شاهدی بر این ماجرا شده بود.

  هرچند در این فیلم جوابی برای این چرایی وجود نداشت و فقط گوشه ای از از این کره ی خاکی به تصویر کشیده می شد اما من هنوز به آدم و حوای رانده شده فکر می کردم. هبوط آنها به چه صورت اتفاق افتاده بود؟ آیا تفهیم شده بودند که بر روی زمین لخت و عور ظاهر نشوند؟ این آیین و سنن و عرف زاییده ی عقل بود، یا احساس ؟ ما از ابتدا تا به امروز چه بازی هایی را از سرگذرانده بودیم ؟ و غایت این بازی به کجا می انجامید ؟ و سوال های بی جوابی که بر سرم آوار می شد ...

   غرق در این افکارم که پیامک ات را روی صفحه ی نمایشگر گوشی می بینم . از جواب هایم در نامه راضی بوده ای . به این فکر می کنم که آیا این دغدغه ی فکری را با تو در میان بگذارم یا نه ؟

  جمله ام را این طور به پایان می رسانم : ممنونم که فیلم « نمک زمین » را برایم آوردی ! خیلی فکری ام کرد. در اولین فرصت باهم در موردش صحبت کنیم !

 وکلید ارسال را می زنم ...

The Fool

+ ۱۳۹۸/۲/۲۲ | ۲۲:۰۷ | رحیم فلاحتی

فیلم احمق

  همین دقایقی پیش این فیلم را تماشا کردم . هنوز با حرف هایی که برایم داشت درگیرم . حرف ها و کارهایی که در پیرامون مان می بینیم و گاه آنقدر برای مان عادی شده که نمی بینیم. می بینیم و نمی بینیم. نمی خواهیم ببینیم . و حتی دیگران را به این ندیدن و حماقت دعوت می کنیم .  احمق حرف هایی برای ما دارد. و آینه ای می شود در برابر ما . 

  اگر دوست داشتید در برابرآینه ی این فیلم قرار بگیرید، باز دو انتخاب برای تان ممکن است . هم می توانید " دیما نیکیتین " باشید و یا در نقش همسر او " ماشا " .

کارگردان : Yuriy Bykov

زاویه ای تازه

+ ۱۳۹۷/۱۱/۲۷ | ۲۱:۲۵ | رحیم فلاحتی

شیراز - دیوار مشبک

 

  به این فکر می کنم آخرین کتابی که خوانده ام چه بود. کمی زمان می برد . و یادم می آید . کتابی بود در مورد چگونه نوشتن از فیلم هایی که می بینیم . اطلاعات مفیدی داشت . البته نیاز به تمرین و دقت و تمرکز در مورد چگونگی  تماشای آثاری است که تماشا می کنیم .,وچه دلچسب می شود با زوایای تازه دیدن ...

عکس از : رحیم فلاحتی 

هاج فیلم می بیند ...

+ ۱۳۹۷/۹/۹ | ۲۰:۰۶ | رحیم فلاحتی

 

  این روزها مطالبی در مورد آخرین ساخته ی اصغر فرهادی به نام  « همه می دانند » در نشریات و فضای مجازی منتشر می شود. از این در تعجبم که نظرها و نقدها آنقدر متفاوت اند که من مخاطبی که هنوز موفق به تماشای فیلم نشده ام هاج و واج مانده ام نکند این اصغر آقا قبلن شاگرد شوفر بوده، یا نه همکار اسکورسیزی و نولان و کاپولا و ... 

   خدایا هرچه زودتر مرا به تماشای این فیلم بنشان که سخت سردرگم و پریشانم و هرلحظه خطر این می رود که گریبان بِدرم !

آبلوموف
آبلوموف
« صدای همهمه می آید
و من مخاطب تنهای بادهای جهانم »

سهراب سپهری


« دانایان ناموختگانند
آموختگان، ندانند »

لائو دزو
آرشیو