ما را هم از این نمد کلاهی است
شرکتی که در آن مشغول به کار هستم یک شرکت بزرگ صنعتی است که با آغاز تلاطم های بی سابقه ی بازارارز و تحریم ها باسن مبارکش را پایین گذاشته، مثل خیلی از صنایع که با آن ها در ارتباط هستیم . برای همین تمام قراردادهای تولید یا معلق شده اند و یا دود شدند و رفته اند هوا. و به این ترتیب قُلی مانده و حوضش . ابتدا اضافه کارها قطع شد و پس از آن نهار را حذف کردند و در ادامه ساعات کاری را کم کردند که وجود کارگرهای بیکار که در گوشه و کنار کارخانه مشغول خواب و چرت زدن هستند خدای ناکرده موجب بروز حادثه نشود.
خلاصه یک مثل قدیمی می گوید : « عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد » . می پرسید چرا ؟! برای اینکه با این همه وقت اضافه، تلافی روزها و ماه های گذشته را در آورده ام . دیروز عصر غم نان را کنار گذاشتم و یک نفس تا نیمه شب کتاب خواندم . فیلم نامه ی خوشه های خشم که از رمان جان اشتاین بک اقتباس شده است. رمان را سال ها قبل خوانده بودم .اما فیلم نامه شکل و شمایل مختصر، و گاهی با تغییرات نانالی جانسون نویسنده ی فیلم نامه همراه شده بود. با همه این احوال دیالوگ مادر و تام در انتهای کتاب برای جالب و به یاد ماندنی بود: