گوش شنوا
در محیط پیرامون مان از خانه گرفته تا محل کار و الی آخر اختلاف نظر وجود داشته و دارد و راه گریزی از آن نیست . مدیریت و بکارگیری مناسب از این دیگرگونه اندیشیدن و تنوع سلیقه و نظر و احترام به آنها می تواند موجب رشد و شکوفایی هر نهادی شود . در این میان هنر و ادبیات از این مقوله جدا نیست . افکار و اندیشه ها در تقابل و برخورد با یکدیگر ورزیده و کارآمدتر می شوند و باید مجال زور آزمایی و مبارزه ی تن به تن را در میان گود به آنها داد .
چه خوب بود در خانواده ی بزرگی که داریم هر کسی این اجازه را پیدا می کرد تا صدایش را به گوش دیگران برساند و کاش می دانستیم و باور می کردیم که گوش های شنوای اطرافمان تفاوت صدای ناهنجار و تحریر قناری وار را می دانند و هیچگاه شیفته ی قارقاری که از میان باغ سرما زده ی لخت وعور می آید نخواهند شد .
هرچند می دانیم زیبایی زندگی به کنار هم بودن این تضادهاست . اگر کلاغی نبود و صدای گوش خراشی ، چه کسی به زیبایی آواز قناری پی می برد ؟!
برای آغاز اولین گام خوب گوش کردن است .
لطف کردید و در راه مانده ای را از سرگردانی نجات دادید. پای پیاده هر دری را زده بودم تا خانه ی جدید دوستان را پیدا کنم اما سخت بود :)
راستی, خوب گوش کردن یکی از ضروریات غول چراغ بودنه ;)
اما از غول چراغ . باید بگویم به بیشتر از سه تا آرزو ترتیب اثر نمی ده . شاید به بقیه گوش کنه ولی فقط سه تا . سه تا ...
شما میتونید امتحان کنید. شاید هم استثنایی در کار بود ;)
یعنی از سه تا بیشتر ؟! چه شود !!!
ممنووووووووووووووونم از صبا که باعث شد چندین تا از دوستان بلاگفایی رو پیدا کنم.
دلم بی اندازه+ بی اندازه+ بی اندازه تنگ شده بود...
اسم حالم الان: ذوق زدگی مفرطه!! :)))