گاو حیوان دلبندی ست
شروع کردم به دویدن . توی خواب خیلی می دوم. توی بیداری هم عاشق دویدنم. اما هیچ وقت دونده نشدم.
شب شده و گرسنه ام. دم دست ترین چیز تخم مرغ است . آب آپارتمان قطع شده است. همسایه ها در زیر پله ی طبقه ی همکف درحال ور رفتن با پمپ آب هستند.
در ورودی را باز می کنم و پله ها را دوتا یکی بالا می روم. به پشت بام می رسم. چند کبوتر هراسیده، از بام می پرند و در سیاهی محو می شوند. چند دشنام نثار ماه می کنم که به من لبخند می زند. باد خنکی از غرب می وزد. دو دستم را در امتداد شانه ها باز می کنم و روی پنجه می روم چند نفس عمیق می کشم . ریه هایم پر از اکسیژن ناب می شود. در برابر ماه تعظیم می کنم و دشنام هایم را پس می گیرم. ماه هنوز به من لبخند می زند.
پله ها را دوتا یکی برمی گردم پایین . بیشتر گرسنه شده ام . ماهیتابه را روی اجاق می گذارم و فندک می زنم. و به این فکر می کنم که چه کسی برای اولین بار یارش را به ماه تشبیه کرده است. بابت دشنام هایی که به ماه داده ام غمگین می شوم.
کسی در می زند. در را باز می کنم. مرد همسایه است .
: سلام ممد آقا . آچار فرانسه داری ؟ اتومات پمپ رو می خوام باز کنم . برای من سرکار مونده .
: سلام . آره ! الان برات میارم . راستی مجتبی می تونم یک سوال ازت بپرسم ؟
: آره بپرس . اما آچار یاد نره !
: می دونی اولین بار کی یارش رو به ماه تشبیه کرده ؟ الان رفته بودم پشت بوم . ماه خیلی خوشگل شده بود.
: ممدآقا ! لطفن آچار فرانسه رو برام بیار ! روی اجاق چیزی داری ؟ بوی روغن داغ بلند شده .
من مستاصل مانده ام پله ها را دوتا یکی بالا بروم و ماه را نشان مجتبی بدهم ، به داد ماهیتابه ی روی اجاق برسم و یا آچار فرانسه را از توی جعبه ابزار بیاورم. پله ها را بالا می روم . مجتبی نمی آید. ماه در آسمان نیست . رفته است . شاید اصلا امشب نیامده باشد. جای دیگری قرار داشته است.
می دوم . می دوم و می دوم . من عاشق دویدنم . به دشت سبزی می رسم. گاوها مشغول چرایند.
امسال سال گاو است . شنیده ام و یا شاید جایی خوانده باشم که می گویند: متولدین سال گاو آرام و صبور ، خجالتی و دقیق و دارای سبکی متعادل اند. گاو اهل تفکر است و تنهایی را می پسندد. میهن پرستی گاو بی نهایت است و می تواند هدف خود را با تعصب پیگیری کند ... گاوهای دشت سربلند می کنند و همگی ماغ می کشند و دوباره مشغول چریدن می شوند.
باید تا رسیدن شب گاوها را تماشا کنم و رقص علف ها با نوازش دست های باد . شب که از راه برسد و مهتاب دشت را نقره فام کند از ماه سوالم را خواهم پرسید : چه کسی اولین بار دلدارش را به ماه تشبیه کرده است ؟ باید او بداند . باید او بداند ...
درود بر آبلوموف!
نوشته ی سیال ذهن زیبایی بود... منسجم و خوب... من هم همراه شما تا بام آمدم و ماه را دیدم...
یعنی با این اوصاف می شه امیدوار بود که سال ِآینده سال پیگیری هدفهای ما باشه؟ با اون پشتکار و صبور و تفکری که از یک سال گاو می شه انتظار داشت؟ یعنی دستاوردی خواهد داشت؟! آخ اگر فقط شرایط یک ذره بهتر بشود... فقط یک ذره!!...
چیزی شبیه شعر. یک سبک دوست داشتنی نوشتن متن. شاید بشود اسم را گذاشت، سیلان ذهن. با همان جریان سیال ذهن! واقعیت ش من اسم ش را نگذاشتم، دیگران گذاشتند!
جریان سیال ذهن. نزدیکترین چیز به خود واقعی انسان. رها. فارغ از اینکه در مسیر خاصی حرکت کند و پیام شفاف شود و زننده. بلکه روان و پویا، مسیر حرکت فکری و نگاه را روایت میکند.
تازه فهمیدم که این سبک نوشته است، تکرار میکنم که من این شکل را اگر از روی عمد باشد، میپسندم.
یاد چیزهای زیادی کردم با این نوشته. با دویدن و عاشق دویدن بودن، یاد فیلم فارستگامپ افتادم و دویدنهاش. با ماه و زیباییش یاد خرگوش روی ماهی افتادم که اولبار یک دوست نشانم داد و بعدها در کتاب بورخس بود که دوباره خرگوش روی ماه رو دیدم. با گاو و سال گاو و انسان متولد سال گاو، یاد میناتور افتادم! گاوی با بدن انسان. که البته فکر نمیکنم سروکارش با خردورزی و میانهروی بود.
به هرحال با چنین نوشتهی سیالی، خواننده هم سیالوار دست به جستوجو میزنه و تهش میشه همینها. :)
دست مریزاد.
واقعاً چیزی که توی انتخابش نقشی نداشتیم (سال تولد) چه جوری میتونه در شکل گرفتنِ شخصیت و روحیات یه نفر سهیم باشه؟ هیچ وقت اینو درک نکردم. خودم متولد سال مرغم (شایدم خروس باشه، نمیدونم) و عملاً زیاد ربطی به اون چیزی که میگن، ندارم! هم اون و هم خصوصیاتی که برای متولدین ماه تولدم میگن!
گاو حیوان خوشبختی است
جقت دارد کمی علف دارد
در دست سلاخ چاقوی تیزی است
که به این زندگی شرف دارد...
مهدی موسوی
سلام.
منم متولد سال گاوم 😐