کاکل ها در باد
+
۱۳۹۲/۷/۴ | ۰۵:۰۹ | رحیم فلاحتی
کنار دسته ی انبوهی از نی نشسته ام . باد که میانشان می افـــــتد صــــدای زمزمــه گون
خوشــایندی بر می خیزد . کاکل شان در باد سنگینی می کند و نوک باریک نی ها
رو به جنوب خم می شود . از لای ساقه های نی مرغ های دریایی را می
بینم که بی خیال نزدیک و نزدیک تر می شوند .دفتر یادداشت جلد سرمه ای ام را با خود آورده ام اما نمی دانم چرا حس نوشتن ندارم .
خیالی که مرا بردارد و با خود به دور دست ها ببرد . موج های نرم و
ریزی مرغ ها را با خود بالا و پایین می برد . صدای کارگرهایی که در آن سوی
رود مشغول کارند همراه باد به این سو می آید . ابرهای خاکستری بی
باران ، از برابر باد سردی که می وزد خود را دور می کنند . سرما به جانم
می نشیند و فکرم راه به جایی نمی برد . بر می خیزم تا مسیرِ طولانی ام تا
خانه را قدم بزنم . چند مدتی است که جایی آرام و قرار ندارم . انگار حادثه
ای در کمین است !
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.