پس من چی ؟
+
۱۳۹۱/۱۲/۲۱ | ۲۳:۰۲ | رحیم فلاحتی
در سکوت شب به سراغ دفتر یادداشت فراموش شده ای در کنج کتابخانه رفتم . روزهای رفته را ورق زدم . نوشته هایم همه از فصل پاییز می گفت و باران . پاییزی که گذشته بود فصل پر بارانی بود . دماغم از بوی باران پر بود و در ذهنم برگ های زرد و نارنجی کوچه باغ منتهی به خانه ی پدری را جارو می کردم که به صفحه ی آخر دفتر رسیدم . آنجا با مداد نوشته شده بود :« سلام مهربانم ممنونم از اینکه همیشه و همه وقت به نوشتن و خواندن علاقه نشان میدی ! پس من چی ، هیچی ! »عکس بر گرفته از : www.photographyblogger.net
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.