پسرک و نوازنده ها
+
۱۳۹۸/۲/۲۷ | ۲۱:۱۶ | رحیم فلاحتی
بعد از گرفتن این عکس خیلی دوست داشتم این پسربچه ی دوست داشتنی رو به آغوش بگیرم . کمی همانجا ایستادم و تماشایش کردم. می خواستم بدانم به چه چیزی فکر می کند؟ از این چشم انداز پیش رو چه درکی دارد؟ می خواستم بدانم آیا در آینده خواهد فهمید ما برای اینکه به اینجا برسیم چه خون دل ها خورده ایم؟ و هنوز می خوریم ؟ سال هایی که سازهای هنرمندان مان را شکستند و با انگ مطربی و فعل حرام کتک شان زدند و هزار و یک اتفاق دیگر ؟ و هنوز ادامه دارد؟ آیا درک می کند که ما بعد از چهل سال تکلیف مان با ساز و موسیقی مشخص نیست ؟
به هر حال امیدوارم آینده ی خوشی در انتظار این نسل باشد . سال هایی به دور از بلاتکیفی ها و اتفاقات ناگوار دیگر ... امیدوارم ...
آخ این عکس خیلی خوب بود آقای آبلوموف!
۲۸ ارديبهشت ۹۸
پاسخ
ممنونم پریشان :)
۲۸ ارديبهشت ۹۸
من امیدوارم. اما هرقدر تدریجی تغییرات مثبت صورت بگیرد، بهتر است. که دارد میگیرد. چهل بشود شصت. ولی میشود. خیلی هم خوب میشود.
۲۸ ارديبهشت ۹۸
پاسخ
به امید روزهای خوب و روشن !
۲۸ ارديبهشت ۹۸
سالهایی که حمل ساز جرم بود. موسیقی نبود مگر توی پستوی خانهها. اینها رو یادم نمیاد من. ولی خوب یادمه سالهایی که اگر کسی تار یا سه تار توی خونهاش داشت با چشم بد بهش نگاه میکردن. داشتن دف و تنبک که رسماً مساوی بود با مطربی. خونۀ مطرب هم نماز نداشت!
۲۸ ارديبهشت ۹۸
پاسخ
درود آقا گل ! پس هنوز چیزهایی در خاطر دارید !
ممنونم که به این خانه آمدید و نماز گذاردید !
۲۸ ارديبهشت ۹۸
چه اتفاق خوبی افتاده تو این قاب.
الان تو شهر ما دف که هیچ، گیتار و ویلون و آکاردئون و از این ویلون گُنده ها و خوانندگیِ دختر بچه ها و .... مُد شده. درد آورش اینجاست که هرکدومشون یه کلاه یا یه سبد یا یه کاسه کوچولو جلوشون گذاشتن تا شنوده هایی که خوششون میاد یه سلفیِ یواشکی بگیرن و برن و کاسه همچنان خالی بمونه
۲۹ ارديبهشت ۹۸
پاسخ
ممنونم از توجه تون !
البته چیزی که برای من خوش آیند نیست اون عده ای ست که در حال گذر پولی جلوی اینا می اندازن و عبور می کنند. فکر می کنم کمی ایستادن و گوش دادن و توجه به موسیقی اونا بد نیست . این بندگان خدا رو با متکدی اشتباه نگیرید. از این منظر ببینید که آمده اند لحظات شما را آهنگین و زیباتر کنند. ایستادن و شنیدن و برای شان دست زدن ، اشتیاق و انگیزه و جسارت شون رو بیشتر می کنه ...
۲۹ ارديبهشت ۹۸
بله البته درسته کاملا...
شنوده در هر صورت حظ میبره و کِیف میکنه ولی وقتی میبینیم اون هنرمندِ نوازنده با قرار دادن یه سبد یا کاسه یا کلاه ، داره میگه انتظارش چیه؟ نباید دست به سینه هم ایستاد و فقط لذت برد.:)
الان سرِ مزار یکی که میریم تا بهمون خُرما ندن برای متوفی فاتحه نمیفرستیم. این بنده خدا ها مینوازند و تا صد متر هم شاید بشنوند و حظشو ببرن و فقط اونایی که در دیدرس هستند، تعدادیشون دست به جیب بشن.
متکدی نیستن ولی انتظار دارن.هرکسی به اندازه توان جیبش. شاید 10 هزار تومن به نظر هیچی نیاد ولی در مجموع برای اون هنرمند میتونه بشه یه آرشه ی نو. یه مضراب. کپو. چه میدونم یه نون شب:)
تندرست باشید/.
مدتهاست از دیدن عکسهاتون لذت میبرم برادر
۳۰ ارديبهشت ۹۸
پاسخ
بله ! امرار معاش در هنر خیلی سخته . بله باید دست به جیب شد . در کنار توجهی که می شه .
سلامت باشی !
ممنونم از توجه تون :)
۳۰ ارديبهشت ۹۸
سلامت باشی. حالا زیادم بادمجون دور قابمون نچین. زیر بغلمونم ورزشکاری نیست، هندونه جا نمیگیره به جان خودم. :)
خوشحالم میخونمت. در واقع خوشحالم که یک وبلاگ خوب دیگه برا خوندن پیدا کردم. ارادتمند.
۳۱ ارديبهشت ۹۸
پاسخ
فدای آقامون گُل !
۳۱ ارديبهشت ۹۸
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.