میراث
+
۱۳۹۱/۱۰/۲۷ | ۲۲:۳۵ | رحیم فلاحتی
در مرتعی که
گله فراوان است
گه گاه
گرگی گرسنه می رسد از راه
و می رباید خشماگین
تک مانده گوسفندی ،
تک مانده بره یی .
در انتهای دشت
تنها به جای می ماند
یک مشت استخوان
آیا به راستی
تقصیر از شبان است ؟
یا گله بی زبان است ؟
کفتارها و
لاشخوران را
می بینم
بر تکه استخوان
* شعر از کاظم سادات اشکوری *
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.