من و شهلا و نعمت نفتی
خانه سرد است . اتاق سرد است . چند روزی است سر کوچه منتظر نعمت نفتی ام . نعمت همیشه به موقع می آمد، باید اتفاقی برایش افتاده باشد . هیچکس از او خبری ندارد. دکان نعمت انتهای بن بست حصیرفروشان است .نعمت با اینکه کمی شیرین می زند اما مادر همیشه احترامش را دارد. و صدایش می کند: « آقا نعمت » .و انعامش را فراموش نمی کند. پیت های بیست لیتری خالی اند. مادر از درد زانو می نالد. دوست دارم زانوهایش را کمی بمالم اما او شرم دارد و اجازه نمی دهد.
دوباره برمی گردم سرکوچه . کمی منتظر نفت ، کمی منتظر شهلا که پشت پنجره آفتابی شود و دیداری تازه کنم. به غیر از من چندتایی زن و مرد همسایه گاه و بیگاه از خانه سرک می کشند که مبادا نعمت بی خبر بیاید و بگذرد و آن ها بی نفت بمانند.
خانه سرد و شهر سرد است . نفس هایم در حال یخ زدن است. زیر لب زمزمه می کنم : « نعمت ! داداش نوکرتم کجایی لامصب ! یخ کردیم . کدوم گوری موندی ؟ نون مون یخ کرده و خورشت مون ماسیده . تو که وقت شناس بودی داداش ! پس کجا موندی ؟ »
از قاب پنجره چشم بر می دارم. امروز روز من نیست . در حالیکه دندان هایم به هم می خورد تکرار می کنم : « سفره ... نفت ... نعمت ...شهلا ... » و از خودم می پرسم : « کدام یک مهم تر است . کدام بر دیگری ارجحیت دارد ؟ به راستی کدام یک ؟ »
خانه سرد است و شهر همچون زمهریر . از نعمت خبری نیست . شاید از مردم محل روی برگردانده است .شاید نعمت مرده باشد. نعمت مرده باشد . نعمت ...
سفره، نفت، نعمت،شهلا... شهلا، سفره - یا نون -، نعمت... نمیدونم کردم مهمتره. این سوال یهویی به ذهنم رسید. نون یا نفت.. یا شهلا. نمیدونم.
ادامه...
این که داستان از فضای کوچه بازاری ناگهان سوال واضح فلسفی طور پیدا کند با یک لحن مستحکم، اوج گیری زننده ای است. برای پر رنگ کردن، میتوان ساده پرسید، ولی دو بار پرسید. در ذهن هم معمولا سوالها در فاصله کم دو یا سه بار تکرار میشود. اینطوری لو نمیرویم که برای این سوال، این مقدار نفره چینی کردیم، بلکه یک تکه از زندگی را جدا کردیم آوردیم روی کاغذ.
در مورد کل کار، عالی و یک حس ناتورالیستی بومی و جوندار و درجه یک.
آفرین! دوسش داشتم.
داستانکه؟درسته؟
توی منوی درباره من نوشتین فیلمنامه نویسی می خونین من این روزها هر فیلمنامه نویسی به پستم بخوره مثل کنه آویزونش میشم بلکه به سوال هام توی این حوزه پاسخ بده و کمکم کنه برای اینکه سوژه های ذهنم رو به این قالب بتونم دربیارم.
سلام نعمت که نمرده قطعا. ممکنه نفتش به خاطر تحریم بلوکه شده باشه و یا مثلا گرون کرده باشن و از شرمِ اینکه بخواد به شما گرون بده، کشیده کنار.
نعمت که هست. نفت هم هست. سفره هم که چه پُر چه خالی، فَتّوفراوون.
میمونه یه شهلا. شهلا کمه. ما الان تو مملکت کمبود شهلا داریم. یعنی یه شهلامون جور بشه دیگه غم نداریم. میشیم ابرقدرت.
ببین! فقط اینا با هم جور نیستن. نفتی که سر سفره باشه یه نعمته. شهلا که پاش وسط بیاد میشه کفران نعمت. :)) واقعا باس اول فکر کرد ببینیم نفت مهمتره با شهلا. نفت که باشه، سفره هم هست. سفره که باشه، یه شهلایی یه چجوری از یه جایی پیدا میشه. پس شهلا هم هست. اما اگر شهلا تنها باشه، لزومی نداره که سفره هم در پی داشته باشه. پس سفره ای نیست. سفره هم نباشه نفت نیست. نفت هم نباشه یعنی واقعا انگار "نعمتی" نیست. پیدا کنید سنِ دایی کوچیکه شهلا رو :)
کاشکی از اولش نفت نبود! از اول اولش نعمت نبود. بعد می دیدیم با سفره و شهلا چیکار می شه کرد!
نعمت توی کله های ماست اگه ازش درست!! استفاده بشه.
دنیایمان سرد است.