ملائکه ای با قدح آب قند در دست
من درخواب قیلوله عصرگاهی بودم و خداوند بالای سرم بیدار . دمی خواست بیاساید و امور کشور در هرج مرج و به اختیار آدمیان رها ساخت. من از بیمی که برایم ناآشنا بود از جا جستم. هنوز در میان خواب و بیداری بودم که زنگ تلفن همراهم به صدا در آمد. صاحب خانه بود. از خواب خداوندگار و غفلت اش نهایت بهره را برده بود. و تحکمی که شیوه ی مالکان بود فرمود : « فلانی ! با مبلغ قبلی نمی تونم آپارتمانم رو اجاره بدم . می دونی که همه چیز دو برابر و حتی سه برابر شده ، اگه می تونی کرایه ت رو دو برابر پرداخت کنی در خدمتم ؟ !!! نمی تونی بسپُرم به ... » و من انگار که گُرزی با نهایت شدت بر فرقم فرود آمده باشد ، گیج و گنگ تر از قبل باقی ماندم و گوشی از دست افتاد. و تا ملائکه ای از غیب با آب قند بالای سرم حاضر نشد همچنان مدهوش بودم .
حالا اجاره خونه رو چیکار کردید؟
اینکه اجاره رودو برابر کنند شیوه همه شونه، ما که مجبور شدیم دوبرابر شدن اجاره رو به شرط تخفیف یک ماه قبول کنیم :(
درود بر آبلوموف!!
آقا ملائکه ی آب قندی چه شکلی اند؟!... همونقدر که ازشون تعریف شده خوشگل هستند یا نه سرکاریم؟!!
(آیکون بدجنسی)
بعدش که خدا بیدار شد! حال مالک رو سرجاش میاره. خیالتون تخت.