بعضی از کتاب ها را وقتی دست می گیری افسوس می خوری که چرا زودتر و یا حتی چرا دوباره و چند باره به سراغش نرفته ای، جنایت و مکافات رمانی است که نیاز به توصیه ندارد . اما سعی کنید مثل من اینقدر دیر به سراغش نروید ! قسمتی از پریشان گویی های راسکلنیکف بعد از جنایتی که مرتکب شده است :   راسکلنیکف در ضمن که پیش می رفت با خود اندیشید « در کجا خوانده بودم که محکوم به مرگی یک ساعت پیش از مرگ می گوید یا می اندیشد که اگر مجبور می شد در بلندی یا بر فراز صخره ای زندگی کند که آنقدر باریک باشد که فقط دو پایش به روی آن جا بگیرد و در اطرافش پرتگاهها ، اقیانوس و سیاهی ابدی ، تنهایی ابدی و توفان ابدی باشد و به این وضع ناگزیر باشد در آن یک ذرع فضا تمام عمر ، هزار سال ،برای ابد بایستد ؛ باز هم ترجیح می داد زنده بماند تا اینکه فوراً بمیرد ! فقط زیستن و زیستن ـ هرطور که باشد ، اما زنده ماندن و زیستن ! عجب حقیقتی ! خداوندا ! چه حقیقتی ! چه پست است انسان ! » پس از لحظه ای افزود « اما کسی هم او را به این سبب پست می خواند ، خودش هم پست است . »  نقل از : جنایت و مکافات ، فئودور داستایفسکی ، مهری آهی ، چاپ هفتم 1388 ، خوارزمی