علم بهتر است یا ثروت ؟ چه چیز بهتر از این موضوع می تواند مرا بخنداند ؟ وقتی معلم فیزیک مان برج ساز شد معلم زیست ، پرورش دهنده ی قزل آلای رنگین کمان و دبیر حرفه و فن وارد کننده ی چوب از سیبری ... در میان این همه شغل پدر شد کتابفروش و از هر کتاب ِدوست و آشنا نسخه ای شد وبال گردن مان و زینت کتابخانه ی هال ! ما نوشتیم : علم ! و مادر همچنان رخت های چرک را با دست شست با آب سرد و صابون قالبی . هیچ وقت دبیری مان را ندید و آرزوی داشتن ماکروویو را با خود به گور برد ! پدر با عناد و لجبازی بر سر حرفش ایستاده است روی سنگ قبرش می توانی بخوانی : مرد ِ علم و ادب ... بگذریم ، « روحش شاد ! »